دیروز ،
تعزیه خوان خون سیاوش بودم و
امروز ،
تماشاگر ِ سهراب کشون ِ ضحاک .
از زخم این شاهنامه ،
چند شقایق دیگر ،
خواهد رویید ؟
های قبیله ی خسته از تکرار آفتاب ،
فراموشی برف ؛
قیبله ی تابستان ِ پرتیر ،
پاییز ِ بی مهر ؛
من مرثیه خوان ِ درد
... دیدن ادامه ››
ِ توام ؛
سوگوار نگاه غایبت .
من ،
گوش هایم ،
همه ،
ندا ی ِ ماندن
پایم ،
همه ؛
آرزوی رفتن.
گلویم ،
پر از اعتراف ،
اعتراف پر لکنت ، به عشق .
اعتراف پر لکنت ، به رنج ، به تاریخ .
از زخم زبان من ،
چند شمشیر دگر ، خواهی آخت ؟
های قبیله ی عاشق ،
قیبله ی باران های بی دوام ؛
من ؛
جنازه ی رویاهایم را
بر دوش کشیدم .
کاوه . تهران . شنبه 18 مهر 88