در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مسعود آبایی درباره نمایش مرگ فروشنده: مرگ فروشنده من دیشب این نمایش رو دیدم. بطور کلی از نظر من، نمایش مت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:58:53
مرگ فروشنده

من دیشب این نمایش رو دیدم. بطور کلی از نظر من، نمایش متوسطی بود. نکات مثبت و همچنین نکاتی منفی داشت...
از نکات مثبتش می‌تونم به بازی خوب حمیدرضا آذرنگ و رحیم نوروزی، طراحی صحنه‌ی خوب و قابل‌تامل، موسیقی نسبتاً خوبش، اشاره کنم.
بازی حمیدرضا آذرنگ خیلی خوب بود. از اون بازی‌هایی که در خاطر آدم می‌مونه. البته نمی‌خوام بگم که شاهکار کرد. ولی خوب بود. بازی رحیم نوروزی قابل‌قبول بود. من حضور کوتاه و بازی بهرام افشاری رو هم دوست داشتم. ولی از نظر من باقی بازیگرها بازیشون کاملاً در سطح متوسط قرار می‌گرفت.
طراحی صحنه رو دوست داشتم. تفکربرانگیز و کاملاً در راستای موضوع کلی نمایش بود.
موسیقی این نمایش هم در بخش‌هایی خوب و تاثیرگذار بود، و در بخش‌هایی هم بی‌تاثیر. در کل من همچنان نظرم اینه که روی موسیقی تئاترها باید بیشتر و بیشتر کار بشه!

از نکات منفیش هم می‌تونم به گریم بد و طراحی لباس نامناسب، سطحی و عامه‌پسند کردن نمایش (منظورم شوخی‌های سخیف و سبک شخصیت‌ها، تکرار ... دیدن ادامه ›› بی‌مورد برخی از تکیه‌کلام‌ها، سعی در به‌زور خنداندن مخاطب –که ترحم‌برانگیزه واقعاً- و ... هست) و همچنین ناتوانی در القای حس غم و ناراحتی «فروشنده» به مخاطب. از نظر من این نمایش در نشون دادن شکسته‌شدن و فروریختن شخصیت ویلی لومان خوب عمل نکرده. به‌طوری‌که مخاطب نمی‌تونه با این شخصیت هم‌ذات‌پنداری کنه و غمش رو حس کنه!
با اینکه بازی جناب آذرنگ خوب بود، ولی این حس رو به مخاطب القا نمی‌کرد که چه واقعه‌ی غم‌انگیزی رخ داده! از نظر من این ایراد به بازی جناب آذرنگ وارد نیست، بلکه بیشتر این ایراد رو من به کارگردان کار وارد می‌دونم که نتونست این شخصیت رو درست از کار دربیاره.
نکات ریز دیگه‌ای هم بود که تو ذوق آدم می‌زد. مثل بطری خالی مشروب، که به شکل مصنوعی لیوان‌ها رو پر می‌کرد. خب مگه چه اتفاقی می‌افتاد که بطری رو از آب پر می‌کردند و کارشون رو انجام می‌دادند. نمی‌دونم. فکر می‌کنم دیگه دوره‌ی این مصنوعی‌بازی‌ها تموم شده. الان دیگه سر صحنه‌ی تئاتر می‌شه نیمرو درست کرد و نشست و خورد! چطور سر صحنه‌ی تئاتر سیگار می‌کشند؛ خب اون رو هم الکی اداش رو دربیارند دیگه...

حرف آخر؛
این نمایش هم مثل اکثر نمایش‌هایی که اخیراً دیدم حس خاصی رو در من به‌وجود نیاورد. یعنی نه چیزی به من زیاد کرد و نه چیزی از من کم. (البته به‌جز وقت و پول!)
من کم‌کم دارم از تئاتر دلسرد و ناامید می‌شم. کارها هیچ خلاقیت خاصی توشون نیست. یه نمایشنامه‌ی خارجی رو می‌گیرند خیلی ساده اجرا می‌کنند. با این اوضاع من ترجیح می‌دم همون نمایشنامه رو بخونم و تصاویر رو توی ذهن خودم برای خودم بسازم که مطمئناً بسیار لذتبخش‌تر از این نمایش‌های متوسط این روزهاست.
با قسمت بطری خالی مشروب و نیمرو درست کردن خیلی موافقم راستش من هم دیشب به همین فکر میکردم که اگه آب توش بود چی میشد :)

راستی کجا بودی دیشب من ندیدمت مسعود خان!!
۰۴ آذر ۱۳۹۳
آوا فیاض؛
ممنون که در این مورد توضیح دادید و ما رو هم در جریان قرار دادید. متاسفانه بعضی وقت‌ها چنین ممیزی‌هایی اصلاً به ذهن آدم هم خطور نمی‌کنه!

مطمئناً من توی نوشته‌هام سعی می‌کنم به کسی توهین نکنم. چیزی هم که می‌نویسم فقط نظر شخصی منه. طبیعتاً به دلیل اینکه من نتونستم با کاری ارتباط برقرار کنم، حق توهین کردن به دست‌اندرکاران اون اثر رو ندارم.

امیدوارم همچنان توی کارهاتون موفق باشید!
۰۴ آذر ۱۳۹۳
مى فهمم ما هم ممیزى ها رو نمى فهمیم چه برسه به تماشاگر . در اجراى خداى کشتار فرهنگسراى نیاوران ما حتى از بطرى هم نمى تونستیم استفاده کنیم! پارچ داشتیم !!! کمدى بود رسما
۰۵ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید