یک اتفاق خوب در کارنامه هنرهای تجربی..تماشای یک نمایش با حذف حس بینایی، جایی که چهار حس دیگر تو (چرخه ای ک با حس لامسه آغاز میشود با دو حس دیگر بویایی و چشایی ادامه پیدا میکند و بار دیگر به لامسه ختم میشود) همگی چشم هایت میشوند تا "کابوس نامه" را تجربه کنند..همین میشود که دست اندرکاران اثر تو را "تجربه گر" میخوانند و نه "تماشاگر"!
این تجربه منحصر بفرد (به زعم بنده البته) دست و پای خیالت را باز میگذارد تا مرزهای عینی و جسمیت یافته را درنوردند..خالق اثر "رودابه " و "ترنج" را به فانتزی تو پرتاب میکند و میگذارد در ورطه خیالات و کابوس های نیمه ناخوداگاه تو به آنجایی بروند که تو میخواهی!
همین میشود که در پایان نمایش وقتی که با لمس دستان راهنمایت از کابوس بیدار میشوی، شک میکنی به قصه..به خیال..به واقعیت! نمیدانی کدوم بخش این روایت از آنِ نویسنده است و کدام بخش از آنِ ذهنیت تو! درود بر وحید رهبانی و مجموعه همکارانش..حضورتون در عرصه نمایش این مملکت پر رنگ و مستدام!
آذرماه هزار و سیصد و نود و سه