خورشید هر صبح آرام آرام از ابتدای افق " بالا " میآید
سفید و روشن
شاد
آنچنان بیصدا که فقط دیده میشود
هیچکس صدایش را نمیشود
حتی آبهایی که در داغی ظهر بخار میشوند
ومن عرق ریزان و داغ
سرپناهی میجویم برای لحظات خوش سایه
خورشید همچنان بر فراز ایستاده
گرگ و میش که میشود
دیدن دارد
میسوزد و نانجی میشود
بعد سرخ
... دیدن ادامه ››
و بعد بیرمق
در آن دورها
پائین پائین
ناپدید میشود
تمام زجری که داده بود
حالا دیگر همه آرام میگیرند
آرام و ساکت
و من دوباره سرپناهی میجویم
برای خواب
برای شادی اول صبح
محمود- آذر 93