به اتفاق خانواده در یک جمله ی رک و پوست کنده کارِ بی کلاسی است!
متاسفم،چرا که این کلمه ی ترکیبیِ -بی کلاس- به غایت سطح پایین و بی ارزش است چه کنم که این نمایش به اندازه ی النگوی دستِ ژیلا یا ژاله اش تا کت و شلوارِ دیسکویی دامادش،به اندازه ی موسیقی افتتاحیه اش (امید حاجیلی) بی کلاس بود!
رسول کاهانی گویا دغدغه ی تئاتر ندارد و قصد سینما کرده است،مشکل اینجاست که برادر ایشان در سینما قدرت تماشایی کردن لمپنیسم را در قالب سینما دارد،شاهدش اسب حیوان نجیبی است،بی خود و بی جهت،هیچ و ... حالا ایشان یا این قدرت را ندارند یا فرصتش پیش نیامده،ازین جهت دست به دامانِ تئاترِ بی در و پیکر و بی پدر و مادر مملکت شدند و روز اول جشنواره فجر خاک صحنه ی تئاتر آزاد را در سالن استاد سمندریان بر سر و روی ما پاشیدند.
بازی:از الهه شه پرست و میثم نوروزی که بیشتر دیده شدند تا آن دختری که اصلا معلوم نبود چه کاره فامیل بود بالاخره تا آن مردی که فقط لباس عوض می کرد و همه می خندیدند،هیچ کدام چشمگیر نبودند چرا که فرصتی برای بازی عمیقی نداشتند،یک سری تیپِ کلیشه ای با داد و هوار و نمک پاشی های تاریخ مصرف دار.