ناتوانی یا توهین؟
خانه دختر به روایت مسعود فراستی
فیلم خیلی بدی نیست اما الکن است در آخر ول. و این قطعا بخش مهمش به فیلمنامه بر میگردد. موضوع خوب است و تا اندازهای ملتهب اما فیلمنامه و کارگردانی ظرفیت آن را ندارد.
فیلم تا نیم ساعت آخر بیش و کم جلو میرود، هر چند با افت بسیار. از اینجا به بعد – نمای باران کوثری (با بازی بدش) در قطار و نگاه به موبایل که کات میشود به توضیح ماجرا - خراب است. کات غلط است. کلا سکانس طولانی آخر از نگاه او نمیتواند باشد؛ منطقا از نگاه بهداد است. همین جا بگویم بازی بهداد بعد از مدتها عمدتا – نه کاملا – کنترل شده است و اندازه.
فیلم، بیست سوالی نیست. «پیدا کنید پرتقال فروش را» نیست. فیلم، همچون زندگی است. سر و ته و وسط دارد. اتفاق میافتد، یا میتواند اتفاق بیفتد. باور کردنی است.
پایان خانه دختر رو هواست و هر کسی حدسی میزند. اینکه نشد فیلم. اینکه نمیشد یا نمیشود آن را – چی را؟ - گفت که نشد حرف.
چیزی را که نمیشود
... دیدن ادامه ››
گفت، تا وقتی نمیتوانیم یا بلد نیستیم طوری بگوییم که بشود گفت، نگوییم. بحث باز باز دوباره بحث «چگونه» است، نه «چه». به اندازه دهان باید حرف زد. به اندازهای – و طوری – که بلدیم.
پس پشت موضوعات بزرگ و ملتهب پنهان نشویم؛ نابلدیمان لو میرود و قضیه به ضدش تبدیل میشود. ناتوانی – یا نابلدی – به توهین میانجامد. توهین به سوژه، توهین به مخاطب، توهین به خود.