در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | masoud hoseini: یه چهارپاره ضدجنگ : می رود روی گُرده ی کمرش دستِ کُلتِ سیاه باز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:02:26
یه چهارپاره ضدجنگ :

می رود روی گُرده ی کمرش

دستِ کُلتِ سیاه بازیگوش

دست می بُرد زندگی بکند

مرگ ، او را ولی گرفته به دوش



بوی باروت ، بوی بمباران

خیسیِ ابرهایِ خوابیده

لاله زاری به توپخانه دمید !

ابرها را نشاند ... دیدن ادامه ›› بر دیده



جشنِ پیروزهای بازنده ؛

هدیه ی آسمانیِ سرباز

روی تابوت ، رقص پرچمِ صلح

روی ویلچر ، نشانیِ سرباز ...



از صدای ترقّه می ترسید

خاطراتش هنوز در جنگند

گوش سربازها پُر از دستور ؛

شیشه هایی شکسته از سنگند



رسم پیکارِ حق و باطل نیست !

این درامی برای تحقیق است

بانکها ، مستِ گردشِ مالی ؛

در حسابِ بنفش شان ، جیغ است



می فروشند « آرمان » های قشنگ

روی نانی که آجری کردند !

بسته چشمانِ مینِ میدان را.

مثل خرسی برادری کردند



شهر ، آزاد می شود با خون

خون ، خدا را به وَجد می آورد

با جنونش به مرگ می خندید ...

با خدایت به جبهه ها برگرد !



کُلتهایِ سیاه ، رقصیدند

استخوان ها ، ستونِ خانه شدند

خانه یک پلاک خالی که

روی هر کوچه ای بهانه شدند



شهر ؛ تاریک و مست و بی رحم است

شهروندان ، همیشه بازنده

شهر ؛ خالی تر از سکوتِ پدر

خانه ، خالی شده است از خنده



پرده هایِ تمامِ پنجره ها

هر سفید و سیاه ، می افتند

پشت پرده دو پرچمِ بازی

روی صفحه دو شاه می گفتند ؛



« چاق و چلّه ، تپل مپل شده است

هر چه که شهردار ما داریم

مثل توپی برای شوتیدن

ما زمین را به دست می آریم »



شوت کردند و گیج می خوردند

توی بازی ، تمام سربازان

بسته چشمِ سپیدِ ایشان را

دستِ کُلتِ سیاهِ خون افشان



جشنِ پیروزهای بازنده

روی ویلچر ، نشسته می رقصید

مرگ ، بر دوش ، مرد را چرخاند

از صدای ترقّه ها ، ترسید



پشت پرده هنوز سایه ی شاه

پشت پرده دو شاه ، هم پیمان !

جنگ یعنی شهید آوردن

روی دوشِ شکسته ی ایمان



کوچه ها ، از پلاک پُر شده اند

کوچه ها ، از پلاک پُر شده اند

...


سید مسعود حسینی