یاداشت خسرو سینایی بعد از تماشای نمایش سقراط(فروردین93)
ممنونم
خسرو سینایی
چندشب پیش «سقراط» را دیدم. در رویا نبود. روی صحنه بود. از این پس، سقراطی که یک عمر در ذهن ساخته بودم، به شکل تندیسهایش نخواهد بود. سقراط من از این پس، شکل «فرهاد آییش» است که روی صحنه دیدم. او را باور کردم و از تهدل به او آفرین گفتم. نهفقط به او، که به همه آنها که با او روی صحنه بودند. یکی دیگر هم بود که روی صحنه نبود ولی مرا به حیرت واداشت. نویسنده و کارگردان نمایش «حمیدرضا نعیمی». آنچه از زبان سقراط به ما میگفت، مرا حیرتزده میکرد و گاه بیاختیار قطرهای اشک شوق به گونهام میرفت. آن شب، چه بسیار از سقراط آموختم. دوستان! هنرمندان! مسوولان محترم فرهنگی! احساس میکنم به آرزویی که تعدادی از همنسلان من و پیش از من داشتند نزدیکتر شدهایم. آرزوی آنکه، یک اثر نمایشی، فقط برای دیدن و خندیدن و تخمهشکستن نباشد. بلکه علاوه بر اجرای هنرمندانه و جذابیت نمایشی، در اعتلای فرهنگ جامعه نقشی داشته باشد و میبینم که هنرمندان نسلهای جوانتر از ما، با چه توان و استعدادی در رشتههای مختلف هنری، به این آرزو جامهعمل میپوشانند. از من بپذیرید که تعدادی از تئاترهایی که طی دو، سهسال اخیر در همین ایران خودمان روی صحنه دیدم، بهآسانی میتواند
... دیدن ادامه ››
شانهبهشانه بهترین آثار نمایشی بزند که در مطرحترین سالنهای نمایش دنیا، با تبلیغات بسیار نشان داده میشوند. زمان آن رسیده که آثار نسل جوان هنرمند ما، با ترجمه و تبلیغ مناسب، بر مطرحترین صحنههای جهان، به نمایش درآیند. مطمئن باشید اگر چنین کنیم از نظر اقتصادی نیز، پس از مدتی، بسیار سودآور خواهد بود. باید فارغ از یکجانبهنگری متداول، کمک کرد تا آثاری که از ارزشهای فرهنگی و هنری واقعی برخوردارند، در جهان معرفی شوند. باور کنیم که این از هر جهت، بهترین تبلیغ است. شاهد بودهام که نسل جوان هنرمند ایرانی، در خلق چنین آثاری در مواردی بسیار موفق بوده است و این برعهده مسوولان است که در معرفی این آثار به جهانیان، همکاری کنند، چنانکه برصحنهآمدن «سقراط» و آثار ارزشمند دیگری از این دست، جز با حسنتفاهم و همکاری مسوولان، ممکن نمیشد و من از این بابت، بسیار از آنها ممنونم.
نمایش که تمام شد، به پشت صحنه رفتم تا از تهدل به همه اعضای گروه تئاتر تبریک بگویم. به «فرهاد آییش» که رسیدم، دست بر گردن یکدیگر، با هم عکسی انداختیم. خندید و گفت: «اگر من اینقدر خوبم، چرا با هم یک فیلم نمیسازیم؟!» من هم خندیدم و گفتم: «سقراط، تو که خودت روی صحنه خیلی حرفها را زدی، به همه آن دلایل!!»