تو کوچه قدر خیابون جمالزاده یه زنگی هست که نباید بزنی! یه دری هست که خودشون میان بازش میکنن، کمد اتاق پشتی نارنیا رو یادتون هست؟ در خونه پلاک 86 هم از این جنسه، وقتی واردش میشی یهو پرت میشی تو یه دنیای دیگه یا یه قصه، انگار تبدیل میشیم به نقاشی های یک کتاب قصه و داریم با دنیای نقاشی هاش زندگی میکنیم، کم کم در اتاق های دیگه هم به روتون باز میشه و صفحه صعحه داستاناش ورق میخورن ، میتونی لابلای قصه وول بخوری و اونجوری که دلت میخواد گوش بدی مثلا تو حیاط خونه چندتا مبل باصفا هست میتونی بری تو هوای بهاری یه سیگار روشن کنی و به داستان های آشپزخونه گوش بدی، یهو میبینی یکی با یه بسته بهمن اومد تو حیاط یواشکی و به دور از چشم مامانش سیگار بکشه، داری با خودت بهش میگی آخه بچه این سیگار اندازه قدت شده که یه دفعه میبینی مامانش هم اومد و دید، یه دفعه سیگار تو دست خودت هم شل میشه. خلاصه که از هیچ فرصتی برای لذت بردن از این زندگی 45دقیقه ای نباید غافل شد که یه دفعه میبینی میان با احترام از دونه دونه اتاق ها بیرونت میکنن و درها رو میبندن و از کتاب پرتت میکنن بیرون و احساس میکنی مثل سارا عاشق یه ملوان خوش صدا شدی که یک قایق داره.
به یکباره خودت رو تو کوچه قدر پیدا میکنی و یادت میاد اونجوری که شایسته بود دست نزدی و تشکر نکردی برای این تجربه.
.
نمیدونم این چیزی که ما دیدیم تئاتر بود یا نه!
هرچی که بود و هست تجربه فوق العاده ای بود.
تشکر ویژه از محمد رحمانی عزیزم برای پیشنهادش