در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | طیبه محسنی درباره فیلم استراحت مطلق: به نظرم در مجموع فیلم خوبی بود، اثری ماندگار و فراموش نشدنی برام نیس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:45:08

به نظرم در مجموع فیلم خوبی بود، اثری ماندگار و فراموش نشدنی برام نیست اما خوب بود مخصوصا در مقایسه با بقیه فیلمهای در حال اکران
اما بیشتر از خود فیلم، نظر دوستان برام جالب بود
به نظرم همه خیلی معمولی بودند. و البته چیزی که توی نقدها به نظرم رسید که کمتر بهش توجه شده بازه زمانی داستان بود. روز اول بنگاه املاک گفت ده روز بعد خونه خالی میشه و سمیرا قبول نکرد و قرار شد سه/ چهار روزه خونه تخلیه بشه. یعنی کل داستان در کمتر از یک هفته اتفاق می افته.
یک نفر می پذیره که چند روز بچه اش پیش خواهرش باشه و میره یک شهر دیگه خونه میگیره و پول جور میکنه و بعد که برمیگرده تا همراه بچه اش زندگی کمی بهتری رو شروع کنه تصادف میکنه!
اینو نوشتم چون اکثر دوستان این مساله رو خیلی پیچیده تفسیر کرده بودند(فراموش کردن بچه، تغییر اساسی سمیه ..)
همه چیز خیلی معمولی بود. سمیه آدم با اراده ای بود اما وقتی از خونه رضوان اومد بیرون رفت پیش آقای سبیل. من این کار رو تخطئه نمیکنم اما میگم ... دیدن ادامه ›› سمیه یک آدم خوب معمولی بود و کارگردان به زیبایی صحنه هایی رو خلق کرده بود که بتونیم شخصیتها رو کمی سیاهتر یا کمی سفیدتر فرض کنیم مثلا از چایی خوردن سمیه و سبیل و اینکه گفت چند ساعت وقت داره میتونیم نتیجه بگیریم که دوستی خاصی برقراره و حتی تعبیر کنیم که شاید قبل از جدایی سمیه هم این رابطه وجود داشته و ... و در کنارش امتناع سمیه از رفتن به آپارتمان سبیل میتونه معرف تلاش یک زن برای حفظ همزمان شغل و پاکدامنی اش (از این لغت خوشم نمیاد ولی لغت بهتری به ذهنم نرسید) باشه.
ازدواج آدمهایی که مثل هم نیستند و حتی بچه دارشدنشون و یا بچه نداشتن عطاران و همسرش هرچند شاید منطقی نباشه اما کاملا عادی هست.
و البته نکته دردناک فیلم همین بود!
آدمهایی که براشون دل میسوزوندیم یا ازشون بدمون میومد و به هر حال دوست نداشتیم مثل اونها یا جای اونها باشیم خیلی خیلی معمولی بودند.
شاید اگر نگاه کاهانی به زندگی هرکدوم از ما می افتاد از مردن ما هم خوشحال میشد( در مصاحبه اش میگه؛ من که از مردن سمیه خوشحال شدم!)