«سال 54-55 دختر جوانی که به دلیلی زندانی شده بود در روز آزادی اش توسط پدر و برادرها و عمو و پسرعموهایش گونی پیچ شده و به رودخانه کارون انداخته می شود. آن هم در جایی از رودخانه که به دلیل خونابه های جاری از کشتارگاه ، محل تجمع کوسه ماهی ها بود. این خبر در مجله اطلاعات جوانان آن سال ها با ذکر جزئیات چاپ شد و مرا به مکان وقوع این حادثه کشاند. مقابل در زندان اهواز، لحظاتی را تجسم می کردم که دختر با گریه از رییس زندان می خواست تا او را آزاد نکند و رییس زندان طبق مقررات نمی توانست آزادی او را بیشتر از چند ساعت به تاخیر بیاندازد. به پشت کشتارگاه اهواز رفتم جایی که دختر گونی پیچ شده را به آب انداخته بودند. حدس میزدم پدر دختر اشکی هم ریخته است. اشکی که از چشم های پدر فیلم «خانه پدری» سرازیر شد. همان سال وقوع جنایت فیلم خودم را در ذهنم ساختم و آن را با خود تا سال 89 که فیلم «خانه پدری» را ساختم یدک کردم ...»
-----------------------
پی نوشت: این جملات بخشی از گفت و گوی کیانوش عیاری با روزنامه ای است که از قضا سرنوشتش چون خانه پدری در محاق توقیف اقتادن بود. یافتن بریده روزنامه «مردم امروز» در میان خرده کاغذهای آرشیوی، انگیزه ای شد برای یادآوری این گفت و گو.