بسم الله
آشفتگی ام را به سر بازار؛
سرکوب می کنند
و زبان و دلم را
در برق نگاه های اجنبی
با پدیده های خود ساخته تفسیر می کنند!
من انسانم آرزوست
که در حوالی فکر
زیلوی دانشمندان قدیم را به پایِ پایابِ فطرت،
شست و شو می داد
و از عطر گل های صبورش
مکاشفه ها می آموخت!
بی باکانه می گویم
حلاج شاهد من است
در این بازار تناقض ها
بی ملامت نمی توان زیست ...
(حسام)