در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد حسن پاکدامن (حسام) | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:17:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بسم الله

ماه هفتم را
از بالای پشت بام خدا
دیدم
شبیه جهانی پراقیانوس بود
با جنگل های متراکم
و رودهای جاری
که هوس خوردن یک ماهی سیخ کشیده در کنار ساحلش
دل هر آدمی را هوایی می کرد...
شبی در خواب
بالایم بردند
در آسمان منهای ... دیدن ادامه ›› هفتم
یکی مانده به خدا
از آنجا
همه چیز منظومه
ریزتر از شماره بود
و ماه هفتم گرچه هنوز
می درخشید
اما آنقدر زیبایی های خیره کننده زیاد بود
آلزایمر آن جهانی گرفتم که ماه هفتم کیست و چیست؟
بیدار شدم
کتابم را گشودم
خواندم
همه چیز رو به نابودیست و نسیان
مگر حقیقت عشق...


حسام
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نی های لال ...

بسم الله
*****************
چقدر دلم برای جلال تنگ است
می گفت:
« پیش از آفتاب که بر می خیزی
انگار پیش از خلقت برخاسته ای ... »
حالا نه آفتاب است
نه خلقت ...
کاش از عطر خاک
زندگی را ورق می زدیم
و بر پاکی نوزادان گهواره
سجده ... دیدن ادامه ›› می کردیم ...

هنگامی که انگورهای تاکستان
در زمختی باورمان
مستی آفرید و بازیگری را به جای برزیگری
مقدس شمردیم
آن گاه واپسین لحظه های بودن را نیز تیره کردیم
تاروح زمین را در خیالمان آسمانی کنیم...

برای نجواهامان نی خریدیم
تا بلند تر از نای ها
نامتناهی شویم
افسوس
نی ها لال بودند
و
گوش ها در زایش اندیشه
خفته...

در تشکیلات عمرم
به دنبال شکل روحم
مانند فرشتگان آوازه خوان
آدم را فریاد می زنم
شاید
خورشید دوباره ببارد ...


hesam
درود بر حسام

هیچ کجا هیچ زمان
فریاد زنده گی بی جواب نمانده است
+
هیچ شک نباید داشت
که روز خوب تر فرداست
و با ماست
۰۷ آذر ۱۳۹۵
بسیار سپاسگزارم جناب مرادی عزیز...
۱۱ آذر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله

کجای این حرف ها بوی عشق می دهد؟

جایی که فنجانت نیز

در سکوت فال هایت

تلخ تر از همیشه

تفسیر می کند ...

این دل پر هیاهو را

نمی توانم دار بزنم

یا تا آن سوی دریاچه ی خوشبختی

تبعید کنم

هر ... دیدن ادامه ›› جا که می روم با من است

گویی هنوز

هنگام کوچ پاییزی فرا نرسیده است

از آدمیان و آدمک ها

امیدی نمی رود تا هیچ جا

حتی تا پشت پاشنه های ایستاده در غروز تو

من

زخمی تر از هر خونابه ای

تراوش می کنم

تا بمانی

یا بدانی که آخر این خط

همیشه فریاد نیست ...

hesam
بسیار زیبا*
.......
متشکرم از آقا محمدحسن*
۲۸ آبان ۱۳۹۵
بسیار متشکرم جناب صدری عزیز
۰۱ آذر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله


من از کورسویِ بازمانده از ورق هایم
مناجات تو را با آفتاب می شنوم
امن یجیب
هرچند ذکری طولانی نیست
قله های بلندرا
به پیش پاها رام می کند
بخوان
وجعلنا من بین ایدیهم سدا
تا کور شود
چشم های نامحرم
و آفتاب
کار خود می کند ای دل خوش باش
هر چند یخبندان این حوالی
پر شماره قربانی می گیرد ...

(حسام)
******
درود برشما..
بسیار زیباست..
من از کورسویِ بازمانده از ورق هایم
مناجات تو را با آفتاب می شنوم..
۱۸ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله

چه نمناک است این تقدیر
که در اشک هایت
مرا نیز با شک هایشان
سنگسار می کنند ...
کوله پشتی ام سر ریز از ترانه های مهیار دمشقی بود

« آن گاه که قبر امتداد می یابد
آن گاه که صبر امتداد می یابد
میان کرانه های عشق ما و مرگ ما»
چیزی به جز یک شعر کهنه باقی نمی ماند...

( حسام)
مرجانه، maria، roya imani، مجتبی مهدی زاده و متین فکری این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله

اینجا بیتوته می کنم
تا تو بیایی با ردپایی از کوفه و سهله
تا کناره¬های بیت العتیق
و
اقصا
غریب¬تر از همیشه
مهبط مسافران آسمانی¬اش گشته
عیسی و خضر
به مثلِ مردمانِ هزاره¬ی سوم
قامت می¬بندند
من یقین دارم
تمام موعود¬ها به یک منجی پایان می¬پذیرند
تمدنی نوین ورق می¬خورد
نوادگان ویل دورانت در کسادی بازار نشر
کتابی دیگر
می¬نگارند ...

(حسام)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بر گسل های لرزان این شهر...
بسم الله


سراغِ مدادهایم را
از چشمهایت می گیرم
چقدر این خطِ ممتد
مرا به آنسوی واژه هایت
می کشاند
در هر مژه ات
یک هجایِ من
قربانی می شود
تو از انبوه واژه ها
در نقدِ عاشقانه های هزاره ی سوم
کتابی می نگاری
و
من
دیگر به دنبال خسوف و کسوف نمی گردم
تو
که نباشی
آیات می خوانم
و
بر گسل های لرزان این شهر
نماز ...

(حسام)
عالی بود
لذت بردم
۱۶ مهر ۱۳۹۴
درود بر شما..بسیار زیباست..
۱۷ مهر ۱۳۹۴
خواهران خوبم
مرجانه خانم
آتوسا خانم
لیلا خانم
و تمام دوستانی که زحمت کشیدید برایتان بهترین ها را ارزومندم
بسیار سپاسگزارم
۱۸ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله

باورم شد
در
منا
روح
هم
قربانی می ­شود!
پس از عرفه
مگر جسمی
مانده بود؟ ...

(حسام)
زیبا وتلخ .
۰۷ مهر ۱۳۹۴
سپاس از همه ی دوستان خوبم به ویژه خانم زمانی عزیز
۰۸ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میان من و آن زبانِ کهن سال ...

بسم الله

اگر مرا در دریای رؤیاهایم جستجو کنید
به بندری می‌رسید پوشیده از برگ‌های کتاب
که هر یک با لهجه‌ای سخن می رانند
و شاید شما نیز
روزگاری مثل من با گویشِ ساکنانِ سرزمینِ آن سوی پشتِ جلدها
هبوطی گنگ بار داشته‌اید
و وسوسه‌ها حکمِ دانایی می‌یافتند
من ... دیدن ادامه ›› مدیونِ آن معجزه‌ی بزرگم که به جای شفا دادنِ کورها
چشمانم را به واژه‌های رقصان و باکره‌ای گشود
که اینک
میان من و آن زبانِ کهن سال
چیزی به جز حکمت و شعر
سرکشی نمی‌کند ...

( حسام)
درود بر شما...

بسیار زیباست..
۲۷ شهریور ۱۳۹۴
سپاس خانم عبدی عزیز
۲۸ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

حرف استاد ...

بسم الله


در چشمانِ او
خواندم
هزار ترجمه را
بی حضورِ حتی یک لغتنامه ...

پادشاه همان برده است
زنده، مرده
عاقل و جاهل
دارا
همان بی مایه است ...

چگونه؟!

خندید و گفت:

چون لباسی در تن نباشد
انسان
همان
عریان است ...

(حسام)
پادشاه همان برده است
زنده، مرده

بسیار زیبا و عالی سرودید احسن و درود به شما جناب آقای پاکدامن
۲۲ شهریور ۱۳۹۴
چون لباسی در تن نباشد انسان همان عریان است...
درود بر شما جناب حسام بسیار زیبا و نغز
پیروز باشید
۲۲ شهریور ۱۳۹۴
بسم الله

از تمام دوستان بزرگوارم که به پای سفره خام احساسم تشریف آورده اند و می اورند به ویژه آقایان رییسی گرگانی و شباهنگ و همه عزیزانماز دیگر خواهران و برادران هنرمندم که با بذل محبت خود در دیگر اشعارم بزرگی و خردمندی خود را نشان داده اند صمیمانه سپاسگزارم و برایشان فرجامی نیک را خواهانم ... شرمنده ام که در موقعیت فعلی ام نمی توانم جبران کننده این بزرگواری ها باشم ...

حسام
۲۳ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شماتتِ عاشقان ....

بسم الله

دلم را
در ظرفِ عشق
شکاندم
تا کنگره هایش را
باد
به تقدیری سرشار از امید
مزمزه ی لبانِ سرخ گشته از هیاهوهایت کند
در این میانه
دستانم می لرزید
و پاهایم
چگونه به شماتتِ عاشقان
عمری جاهلانه پیمودم
و عاشقی را
شقاوت دیدم ...

( حسام)
درود بر شما. فوق العاده‌ بود تشبیه و تعابیرتان
۱۲ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

مکاشفه ی هفتم ...

بسم الله

مکاشفه هایش را آغاز کرد
محمد
در هنر هفتم


اشک ها سرازیر
چه سان این مکاشفه ها را از یاد برده بودم؟!


زمزمه می کردم
محمد صدرایم را
رب اشرح لی صدری

کودکم
به خود می بالید
بابا من مسلمانم ...؟

(حسام)

رضای آینه ها ...

بسم الله

سراغِ این دل اگر می گیرید
پای بستِ بستِ پایین است
و در اندیشه ی
یک مردِ سراسر، آیین است
رضایِ آینه ها
پورِ موسی
در هر مداری که باشد این دلم
محال است
نسیانِ این نعمت
ثانیه های مهرش ....

( حسام)


*: امروز صبح به یاِد همه ی شما عزیزان در حرمش زمزمه گر شدم ...
زیباست...

زیارتتون قبول باشه...

۰۴ شهریور ۱۳۹۴
التماس دعا . روز میلاد خورشید هشتم آسمان امامت و ولایت مبارکباد
۰۴ شهریور ۱۳۹۴
خوشا به سعادت شما



التماس دعا
۰۴ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

منشورِ شرقی ما ...
بسم الله


تو
با
چشمانی زمزمه گر
فردا
چه بخواهی
یا که نخواهی
فرسنگ ها کویر است
این دلِ بی شیدایی ...
به دلم
یاران
دخیلِ باران نبندید ...
صحرا ... دیدن ادامه ›› به صحرا
پایاب ها را
بگردید ...
مجنون
چه بخواهد از لیلا ...؟
یک جرعه از عشقِ سفالین ؟

ای مردِ چینی ...
گذرت گر به کاسه هاست ...
منشورِ شرقیِ ما
در همین حوالی
بیتوته زده بر سایه ی آن مجنون
شاید کشف شود
رازِ پیچش ریشه ها ...

( حسام)
راز پیچش ریشه ها...... زیبا خیال انگیز و ماندگار....
۰۲ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله

تبسم ات
روزنه ها را دروازه ی امید می کند
برای یک فتحِ جانانه
ای زنِ گندمگون؛
با من بمان تا حراجی دیگر...
گیسوانِ بافته ات باد را شرمنده ی یک رنجِ نهفته می کند ...
چگونه ؟
در افقِ چشمان تو
مژگان ها، پنهان تر از همیشه
بیمارِ نرگس های به خواب رفته می شوند ...
آن سو تر؛
بر ساحلِ فراموش شده ی یک شب !
قهقهه های گناه
در محکمه ها
رسمیت می یابند ....

( حسام )
بسم الله

پیش قراول ...
آئینه را بشکن
از آن سوی چهره
جیوه ها شاید به کار آیند ...
تفنگِ بر زمین افتاده
عطشناکِ یک مرد است
گرازها
هجوم کرده اند ...
و کشاورز پیر هنوز
قصه ی جوانی اش را با آب و تاب
لالاییِ نوه هایش می خواند

(حسام)
درود بر شما
واژه ها زیبا
جمله ها کوتاه
نقش اما فوقِ برجسته

و من تنها سوالم :?
جیوه ها شاید به کار آید , اشاره به چیست?
سپاسگذارم
۱۳ مرداد ۱۳۹۴
بسم الله
سپاس از شما جناب سلیمی عزیز
فرهنگ آیینه شکستن به نوعی یاد آور رهیدن از خود بینی است و در این بین به کار گیری سرمایه های انسانی و مادی درراستای دفاع از ازرشها انسانی بسیار شگوهمند است: از این رو تعبیر [ جیوه ها شاید به کار آیند] نوع آینده نکری و خلاص شدن شاعر از این کونه سرمایه های مادی و در حصار خود خواهی فرد گرفتار شده را فریاد می زند ... از دیگر سو نیز شاعر در فضا و تصویر تفنگ بر زمین افتاده به دنبال علت ها می گردد یکی از علل : روزمرگی و دلخوش بودن به خاطرات است؛ دیگر علت می تواند به لحاظ گرفتاری در خود خواهی و منیت ها باشد و سوم تصویر نیز به گونه ی انتزاعی در شعر شاعر جوانه زده که هشدار می دهد : چنانچه خمودن تو به لحاظ نداشتن باروت است شاید بتوانی با شکستن آیینه ات جیوه ها را به کار گیری ..

گرچه در سرایش شعر قصد توضیح آن از سوی شاعر کاری نامرسوم است اما گاهی به لحاظ پرسش عزیزی چون شما لازم است که چند خطی عجاله مرقوم شود ...

زنده باشید...
۱۳ مرداد ۱۳۹۴
سپاسگذارم
منو ببخشید که پرسیدم
چون اشعار شما رو میخونم
علاقمند شدم که بدونم
ممنونم برای وقتی که گذاشتید
بسیار مفید و با ارزش بود برای بنده.
۱۳ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله
**************
غارها!
دیوارها را
جای خالـــــــــــــــــــــی نبود
ناخِن درِد من کوتاه
اسطوره های دیروز می خواندند!
دردهایم تبخـــــــــــــیرمی شد ...

درون کیسه ی سیاه ادراکم
نه تیشه ای بود نه عشق!
فرزندان ناخلف تَوُهم گاهــــــــــــــــــــــــی
نقشی ... دیدن ادامه ›› از دانایی می کشیدند!
مرا تا کورسوِی آن قبله ی قبیله ی باد
قربانی می کردند...
تکرار این همه نقــــــــــــــــــــــــــــــــش
نقشه هایم را برباد داد!
درد و آِه تبخیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریِ من
- دلخوش ـ
به نقش های مجازی!

فرش و قالی را درباد می رقصانم!
- شاید ـ
معجزه ی سرانگشت آن دختِر عاشقِ دارهـــــــــــــــــــــــــــــا
با ناخن های بلنــــــــــــــــــدش درردیف ِ
تارهـــــــــــــــــــــــا!
پوِد مرا نیز
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود کند ...

(حسام)
بسم الله


در سکوت خود بمان
تا از ندیده هایت
قضاوت شرم و خجالت ببارد
افسوس
با دیده هایم
حکمران چیستی ندیده ها گردیدم
و یک احساس ساده ی عشق را
در غل و زنجیر توهم ها
فاحشه شهر خواندم

(حسام)
درود بر شما...
زیباست..
۲۶ تیر ۱۳۹۴
سپاس از محبت شما بزرگوار و تمام دوستان خوبم
۳۰ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله
**************
روزگاری
دستها را
برای دعا می کاشتم
اینک
دعا را
برای دستهای بسته
می بندم
دل
به ورد کودکان جارو به دست امامزاده

سنگ ها را که ورق می زدم
می لرزید
خط ممتد قبرستان
از در ِآبادی
تا ... دیدن ادامه ›› برج میلاد
همه در مسیر مرگیم ...

آذوقه های ادراک
به جای جوان کردن فکر
نوکِ دماغِ افتاده از آدمیتِ آدمک ها را
نشانه می گیرد
برای یک زیبایی برتر
اما موهوم و خیالی…

(حسام)
درود بر شما...
بسیار زیباست...
۲۶ خرداد ۱۳۹۴
بسم الله
از خواهران خوبم
خانمها عبدی و غضنفری عزیز
و برادران ارجمندم به ویژه جناب تاج میری عزیز سپاسگزارم
زنده باشید
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
چون از دل برآمده بود یقینا بر دل نشست
۱۷ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسم الله

آشفتگی ام را به سر بازار؛
سرکوب می کنند
و زبان و دلم را
در برق نگاه های اجنبی
با پدیده های خود ساخته تفسیر می کنند!
من انسانم آرزوست
که در حوالی فکر
زیلوی دانشمندان قدیم را به پایِ پایابِ فطرت،
شست و شو می داد
و از عطر گل های صبورش
مکاشفه ها می آموخت!
بی باکانه می گویم
حلاج شاهد من است

در این بازار تناقض ها
بی ملامت نمی توان زیست ...

(حسام)
زیباست .... سپاس..
۲۴ خرداد ۱۳۹۴
بسم الله

از دوستان پرمهرم
آقای آتشبار عزیز
و خواهرانم
غضنفری و متین فکری هر دو عزیز بزرگوار و دیگر دوستان ارجمندم سپاسگزارم
زنده باشید و بسرایید باذن الله
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
برادر خوبم جناب خسروی عزیز بسیار متشکرم
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید