بر گسل های لرزان این شهر...
بسم الله
سراغِ مدادهایم را
از چشمهایت می گیرم
چقدر این خطِ ممتد
مرا به آنسوی واژه هایت
می کشاند
در هر مژه ات
یک هجایِ من
قربانی می شود
تو از انبوه واژه ها
در نقدِ عاشقانه های هزاره ی سوم
کتابی می نگاری
و
من
دیگر به دنبال خسوف و کسوف نمی گردم
تو
که نباشی
آیات می خوانم
و
بر گسل های لرزان این شهر
نماز ...
(حسام)