یادداشت امین عظیمی
وقتی کفتارها،دندان های کژ و چرکدارشان را در تن هم فرو می کنند... وقتی پرونده سازها و آرشیویست ها برگ آس رو می کنند، وقتی عرصه ی عمومی نظرگاه چاقوکشی و عربده های چاک دهنده ی اهالی مظلوم اما دریده ی !! تئاتر می شود....
آنوقت تنها و تنها به یک باران تند و وحشی نیاز داریم . به یک سیلاب که این فضولات و مدفوع ها را بشورد و با خودش به عمق فاضلاب برآمده از روح همان هایی که از این وضعیت خشنودند پیوند دهد و جا برای نفس کشیدن دیگران فراهم کند.
#رضا_ثروتی این بار دیگر تیرخلاص را به خودش زده . کاری کرده که باید انجام می داده . جوششی از درون اش . حقیقت وجودی اش را-هرگونه بخواهید می توانید تفسیرش کنید- آشکار کرده ... اما مثل دفعه ی پیش ، مثل ماجرای ویتسک ، باور کنیم آنچه رقت انگیز است ، ثروتی نیست ؛ او دست پرورده ی دولت .....قبل است. در جشنواره ها و محافل و فضایی که محمود ا.ن برایش ، برایشان دست و پا کرده بالیده و حالا دارد عوارض طبیعی آن سالها را پس می دهد ، عوارض آن جوایز و پول ها و رشد خلق الساعه و یک شبه پیشکسوت شدن اش را ..... او دارد تقاص پس می دهد شاید که در انتها رستگار شود چون عذابش همین حالا و در عرصه ی عمومی قابل لمس است . مثل آدم های سونات شبح استریندبرگ ، رضا ثروتی حالت جلوی پرده ی مرگ ایستاده .... اما دیگران چه ؟ فرصت طلب ها و دغل بازها و کفتارهای نو رسیده
... دیدن ادامه ››
چه ؟ آنهایی که ناگهان از هر سوراخی سر برآورده اند و پشت تیربار کلمات نشسته اند؟! پشه ی نر روی هوا نعل کن هایی که وقتی کسی را ، هر کسی را در موضع ضعف می بینند اژدر غران می شوند و عقده های درونی شان را سر این ماجرا ارضا می کنند! فحش هایی که دوست داشته اند جای دیگر بدهند و ندادند، فرسایندگی امورات سطحی که برنامه زندگی شان است و از سر نخوت و فساد درونی حالا رو به سوی ثروتی روان کردند. از روزنامه نویس های دوزاری سینمایی گرفته ، تا نویسنده های اخته و عقیم شبه روشنفکری که می خواهند مدال "بگم بگم "یا "نگفته بودم ؟ "به سینه بزنند ! باور کنید شما حتی از ثروتی هم رقت انگیزترید. شمایی که عاشق سنگ پرانی و تف انداختن به آدم هایی هستید که در موضع ضعف اند. چشم هاتان را باز کنید . ثروتی هم مال همین آب و خاک است . همین جا بالیده . همین جا رشد کرده ، پای همین سفره بوده ، پس شکی نیست از خوی و مرام و مسلک او هم در رگ های شما نشانی باشد. درونتان یکی مثل اعمال این روزهای او باشد. پس به جای این ترکتازی های قهرمانانه بر جنازه ای که به زودی فراموش می شود ، -رضا ثروتی- مثل. خیل چیزهایی که به راحتی از جانب ما فراموش شد ، چارنعل نتازید. باور کنید طرف مرده است و برخاک افتاده . چاقوهای تیزتان را برای کسانی آخته نگه دارید و به کار بگیرید که گوشه ای کمین کرده اند و برای حذف یکی که می توانست کارگردان بدی هم نباشد شاباش می دهند. همان هایی که با نوشتن مزخرفترین نمایشنامه ی تاریخ ایران دوره افتاده اند که همه کورند و تازه نمایشنامه نویسی از همین الان که ما جایزه ی کلفت گرفتیم شروع شده، همان هایی که تئاترهای خر رنگ کن و شوآف و نوستالژی باز برای پر کردن کیسه های ویل جیب شان دفع می کنند روی تمامی صحنه ها به مثال "آهنگ های درخواستی"!!!! ، همان جوان ترهایی که به سادگی نوشیدن یک جرعه آب ،متن دیگری را به نام خود می زنند و هنوز ١٧ سال بیشتر ندارند، پخته خوارها و نشخوارکننده ها.
رضا ثروتی تمام شده است. به حال خودش رهایش کنید تا بالاخره راه عافیت را پیدا کند و پاک شود از غبار این همه حاشیه و از نو ، آدمی دیگر متولد شود.
این یکی سخت بیمار بود، بیماری هایی که آلودگی های جاری در پیرامونمان حادترش کرده است. آنچه حالا نیازش داریم ، باران است. سیلاب است.
آنچه باید شسته و روفته شود نه رضای ثروتی که مرام و مسلک و طریقت ثروتی وار است که به هر طرف که نگاه کنی، کم و زیاد تکثیر یافته و آبستن و آماده ی ظهور است بین جماعت تئاتری ما.
نوک پیکان را از این معلول به علت ها تغییر دهید که اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم.