در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهرنگ درباره پرفورمنس خارش: نگاهی بر پرفورمنس خارش 1- پرفورمنس شیوه ای اجرایی-نمایشی است که دست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:25:38
بهرنگ (b.niroomand)
درباره پرفورمنس خارش i
نگاهی بر پرفورمنس خارش

1- پرفورمنس شیوه ای اجرایی-نمایشی است که دست پرورده هنر تجربی و هنر آوانگارد (پیشرو) است. شیوه ای که در هنرهای نمایشی گرچه از دل تئاتر و درام بیرون آمده اما گاه به نوعی ضد تئاتر و ضد درام تبدیل شده است. به همین خاطر است که در بسیاری اوقات پرفورمنس ها تماشاگری که با فرض تماشای یک اجرای متداول تئاتری آمده را راضی نگه نمی دارند. این موضوع آنجا بحرانی می شود که فرم اجرایی به پرفورمنس آرت نزدیک می شود. پرفورمنس آرت را دیگر نمی توان یک نوع تجربی و آوانگارد از "تئاتر" محسوب نمود. خواستگاه پرفورمنس آرت هنرهای تجسمی است، که بعدها با هنرهای موسیقیایی و معماری و سرانجام هنرهای نمایشی ترکیب گشته است. در پرفورمنس آرت معمولا با زمان، مکان و شخصیت های قراردادی تئاتری مواجه نیستیم و همه چیز واقعی است. اجرایی با شروع پیش بینی شده و پایان پیش بینی نشده که معمولا تعامل اجراگر با تماشاگران است که مسیر آن را هدایت می کند.

2- پرفورمنس خارش چهارچوب ها و ویژگی های یک پرفورمنس را دارد اما در فرم اجرایی و معناگرایی چندلایه و پیچیده اش به گونه پیشرفته ای از پرفورمنس آرت نیز نزدیک می شود. بنیان این اجرا بر موسیقی و معماری است که هنرهای نمایشی را نیز به خوبی به کار گرفته است. امیر کنجانی نویسنده، ایده پرداز و سرپرست ... دیدن ادامه ›› این اجرا، موسیقیدانی است که آثار متنوعی در حوزه آهنگسازی، رهبری ارکستر، اجرای پرفورمنس و پژوهش های مدرن در عرصه موسیقی دارد. از جمله پژوهش های او که به عنوان اختراعاتی به نام خودش ثبت شده و در این اجرا هم استفاده شده می توان به ایده "لامپ ها در رهبری ارکستر" و نیز نظریه "دیوار ششم" اشاره کرد. مورد اول بدین گونه است که او برای هر نوازنده (و در اینجا همچنین هر اجراگر) لامپی را اختصاص می دهد که روشن یا خاموش بودن آنها می تواند یاری رسان رهبر در هدایت نوازندگانش (و اجراگرانش) باشد. مورد دوم که البته کمی پیچیده است اشاره به ارتباط بین صداها و تصاویرشان است. بدین ترتیب که هر صدایی می تواند بازتاب صداهای دیگر و همچنین خودش باشد و هر کدام از این صداها می توانند منطبق بر یک تصویر و یا سایه ای از آن باشند. این ایده در این اجرا با فرمی تجربی، پژوهشی ارزنده است هم برای امیر کنجانی، هم برای اجراگرانش و هم برای تماشاگرانش. او برای پرورش این ایده از لوله های بسیاری استفاده کرده تا از طریق تغییر فرکانس های صوت به ایده های دیوار ششم خود دست یابد. تماشاگر همچنان که در اتاقک هایی در بسته 6 نوازنده سولیست، سه بازیگر و یک ارکستر کوچک زهی را می بیند (که با معماری جذابی در سه طبقه کنار هم قرار گرفته اند و در مقابلشان خود کنجانی آنها را رهبری می کند)، صدای آنها را نیز می شنود که گاه گنگ است و گاه واضح. علاوه بر این با استفاده از استتوسکوپ ها (گوشی های پزشکی) و اتصال آنها به لوله هایی که با مکانیزمی در مقابل هر اتاقک تعبیه شده و صداهای داخل آن اتاقک را با نوا، رنگ و جلایی متفاوت انعکاس می دهد می تواند به تجربه متفاوتی از صداهای مهندسی شده دست یابد.

3- اما ایده های اجرا تنها به ایده های مدرن موسیقیایی محدود نمی شود. المان های اجرایی و نمادین تئاتری بسیاری را می توان چه در کلیت فضاسازی و چه در جزئیات موجود در اتاقک ها، و چه در طراحی حرکات و بازی های بازیگر-اجراگران مشاهده کرد. از مردی که در اتاقکش یک معده سرخ با سه شیر آب بر آن قرار دارد و در زیر پایش روده ای مستقر بر سطحی معلق که به آن معده متصل است. مرد که گویی در نوعی از تعفن غرق شده، خود را می خواراند و از تماشاگران می خواهد خود را بخوارانند. کمی آنطرف تر دخترکی است با موهای سپید و لباسی سیاه و جورابی قرمز بر یک پایش. مستاصل و دردمند لوله هایی را به درو دیوار متصل می کند و گاه با صدای بلند و گاه با زمزمه ای اندوهناک کلماتی می گوید. در طبقه بالاتر زنی است با لباسی سیاه و کهنه که اشرافیتی قدیمی بر آن به چشم می خورد. زن که گاه سخن می گوید، گاه می گرید و گاه شیطانی میخندد، با ابزاری که در مقابلش است (از تیغ و سوزن و پرگار گرفته، تا دستگیره و سشوار، تا آب و خاک، تا گوشت قلوه کن شده و ...) هر بار دست به عملی جدید می زند. همه این ها با دیالوگ های مقطع و تکه پاره شده این سه فرد همراه است که در فضای موسیقی نوازندگان گم شده است و هر تماشاگر می تواند هر بار از طریق استتوسکوپ ها با برخی از آنها همراه شود و طبیعتا برخی دیگر را به دلیل همزمانی رویدادها از دست می دهد. اما هدف نه مشاهده و شنیدن مو به موی همه رخدادها، نه درک مفهوم جزییات آنها، نه یافتن یک پیرنگ مشخص و نه حتی سرگرمی تماشاگران، بلکه قراردادن آنها در فضای اجرا و مواجهه آنها با تجربه ای جدید و ناب و درک دریافت کلی از آن (ولو گنگ و وهم آلود) است. فضای وهم آلودی که تماشاگر از دیدن و شنیدن در این اجرا نصیبش شده حتی پس از پایان اجرا و خروج از سالن نیز همچنان ادامه دارد و آن نواها مدام در گوش هایش و آن نماها مدام در مقابل دیدگانش تکرار می شوند و نواها و نماهای جدیدی می آفرینند. تخیل برآمده از ذهنیت اجراگران، تخیل ذهنی تماشاگران را به شدت فعال و درگیر نموده است.

4- پرفورمنس خارش گامی مثبت و ارزنده در راستای پژوهش های تجربی و آوانگرد و نیز معرفی و شناساندن این گونه هنری در ایران است. که با ژرف نگری به دور از هرگونه هیاهو و جنجال های متداول تبلیغاتی و با جذب حداکثری مخاطبین علاقمند به وقوع پیوسته است. مسیری که سالهاست در اروپا و آمریکا شروع شده و هر بار به شکوفایی های جدیدی می رسد اما جای خالی آن در کشورمان به شدت حس می شود. تلاش هایی هم که ندرتا انجام می شود به دلایلی بسیاری از جمله هزینه های بالا، عدم وجود دانش تئوری و عملی آن، و یا نبودن مخاطب این گونه پیشروی هنری ناکام می ماند و گاه تنها به شویی روشنفکرمآبانه تبدیل می گردد. حضور امیر کنجانی در ایران و اجرای پرفورمنس دقیق و حساب شده اش در گالری ایست فرصتی مغتنم است برای دوستداران تمامی گونه های هنر. اتفاقی که امید است بیش از پیش تکرار گردد چه به وسیله او چه به وسیله دیگر هنرمندان خلاق و ایده پرداز ایرانی.

---------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن.1: شاید این نوشتار در بخش هایی گنگ شده باشد، این گنگی را بگذارید به حساب گنگ بودن ذاتی این مفاهیم، و نیز سختی انتقال فضای این پرفورمنس در غالب واژگان، و البته سواد کم نگارنده.
پ.ن.2: برای آشنایی بیشتر با امیر کنجانی و آثار و فعالیت های او می توانید به لینک های زیر مراجعه نمایید:
https://www.youtube.com/watch?v=mPbwaM0xKq0
https://www.youtube.com/watch?v=_B7j8VH6GgA
https://www.youtube.com/watch?v=2FlMqr8FSjQ
آقا دمت گرم، خیلی خوب گفتی.
دم آقا کنجانی هم که گرم دیگه به خاطر اجرای خیی خوب و برخورد دوستانه و خوبش.
واقعاً خیلی زحمت کشیده بودن و فکر شده و دقیق کار کرده بودن.
۲۶ تیر ۱۳۹۴
این برداشت من است: این پرفورمنس سعی دارد نشان بدهد که رابطه ی خطی و از پیش تعیین شده میان کنش و صدا موجود نیست و در واقع با تعداد زیادی کنش و صدا رو به رو هستیم که می توانند با یکدیگر رابطه داشته باشند و به قول شما بازتاب یکدیگر و یا خود باشند. کنش ها و صداها در این پرفورمنس برگرفته از فضای شخصی آدمها (هر شخص در کابین شیشه ای خود) و عین حال بازنمایاننده ی این فضا بودند. در عین حال فضاهای شخصی که در این پرفورمنس در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند مجموعه ای را تشکیل داده بودند که می توان آن را به اجتماع مانند کرد. اجتماع نیز مجموعه ای از فضاهای شخصی است. در یک جامعه ی سنتی با الگوهای از پیش تعیین شده ای که به رابطه ی خطی میان دال و مدلول اعتقاد دارند، هر فضای شخصی تنها یک صدا دارد و برای هر کنش صدایی به غیر از آن چه که همیشه از آن بیرون آمده نمی توان متصور شد. اما در جامعه ای که به عدم قطعیت مفاهیم از پیش تعیین شده اعتقاد دارد، چون هر کنش لزوما به یک صدا منجر نمی شود و هر صدا لزوما متعلق به یک کنش خاص نیست، به فضاهای شخصی به گونه ای عمیق تر و از وجوه مختلف نگریسته می شود. لزوم این نوع نگرش کنار گذاشتن الگوهای تعبیری از پیش تعیین شده است. بنابراین فکر می کنم این پرفورمنس با شکستن دیوار ششم، مهمترین وجه انتقادی خود را به نمایش می گذارد که الگوهای از پیش تعیین شده ای که برای تعبیر وقایع و اشخاص در اختیار یک جامعه گذاشته شده اند، لزوما صحیح نیستند و اساسا یک الگوی خاص در این زمینه نمی تواند وجود خارجی داشته باشد.
۲۷ تیر ۱۳۹۴
بسیار برداشت جالب توجهی داشتید خانم ر.پ و موافقم با نظرتون. تاثیرات متقابل (خواسته و ناخواسته) فرد بر اجتماع و فرد بر خودش و اجتماع بر افراد رو با توجه به تحلیلی که داشتید می شود از این پرفورمنس دریافت. سپاس از شما.
۲۷ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید