"اسم،یک تئاتر با اصل و نسب"
بر این باورم که اتفاقات خوب،از همان آغاز خوب شروع میشوند.دیدن استاد پسیانی و آقای بهرام افشاری محترم در سالن انتظار تماشاخانه ی ایرانشهر به خودی خود اتفاق معرکه ای است. و ما غافل از این که این دیدار خوب خود سرآغاز یک لذت سمعی و بصری است پا به سالن استاد ناظر زاده ی کرمانی گذاشتیم.از همان ابتدا نکات مثبت نمایان شدند:١.موسیقی انتظار کاملاً متناسب با نمایشنامه بود، یک گزینش کاملاً فرانسوی.درخور یک متن و حال و هوای فرانسوی.٢.طراحی سبک برادوی صحنه آنقدر خوب بود که ما از تأخیر ده دقیقه ای شروع کار به هیچ وجه اذیت نشدیم.دوست داشتم تا ساعت ها به هنر فکر و دستان آقای معجونی خیره شوم.المان های ظریف در این طراحی بی اندازه قابل تحسین بودند.٣.همواره از تئاتر هایی که به جای روشن شدن ناگهانی نورپردازی ها و پروژکتورها و حضور بس ناگهانی تر هنرمندان بر روی صحنه،نمایش را با یک گفت و گو،یک جمله،یک متن که مخاطب فقط آنها میشنود و در واقع آماده میشود که در گام بعدی بشنود و ببیند و لمس کند و بفهمد بیشتر لذت میبرم.که نمایش اسم جزو گروه دوم بود با آن آدرس دادن ناب آقای معجونی.٤.جالب بود که دیدیم همه چیز از یک شوخی ساده شروع شد و به هزارتویی رسید که حتی آرام ترین و با حوصله ترین عضو میهمانی را وادار کرد به اعتراض کردن،به گلایه کردن و باز کردن گره ها و دلخوری هایی بسیار قدیمی که با موضوع آن شوخی ساده ی نخست هم کمتر ارتباطی داشت اتفاقی که برای خیلی ها رخ میدهد در این روزگار.٥.نقش بابو برای لیلی رشیدی بود.نقشی تنظیم شده در مختصات حرفه ای و هنری او.بی شک لیلا حاتمی یکی از نوابغ و استعدادهای بازیگری است در تاریخ هنر ایران اما گاه پیش میاید که نقشی با بازیگری تناسب ندارد که در این مورد صادق بود.البته ناگفته نماند که لیلا حاتمی هر نقشی را در حد عالی خود إیفا میکند و ما نیز چنانچه شاهد حضور ایشان بر روی صحنه ی إستاد ناظرزاده ی کرمانی بودیم،جایگاهی برای ایراد گرفتن نمیداشتیم.٦.اسم نمایشی است دیالوگ محور؛به عقیده ی من چنین نمایش هایی خواه نا خواه به گونه ای به نمایش هایی بازیگر محور نیز مبدل میشوند چرا که اگر بازیگر در ادای کلامی و بدنی دیالوگها دقت،مهارت و هنر کافی را به خرج ندهد،تفهیم نمایش برای مخاطب بسیار دشوار میشود.در اسم،بازیگران پا به
... دیدن ادامه ››
پای متن و حتی یک گام جلوتر حرکت کرده و به اثر جان بخشیدند.٧.اسم،کار نخست لیلی رشیدی در مقام کارگردانی نبود.لا اقل شواهد این امر را إثبات میکردند که ما در حال تماشا کردن یک اثر پخته هستیم.اثری که زاده ی سالها تجربه ی لیلی رشیدی در تئاتر است.٨.اسم به طور کلی کاری قوی است ولی یک سوم پایانی گیراتر،جذابتر و تعیین کننده تَر از سایر بخشها است. به نوعی که انگار دو سوم آغازین مقدمه ای برای این یک سوم پایانی است.٩.و در انتها پایان تئاتر،یک خاتمه ی خوب و روشن و خارج از دایره ی پایان های باز.من به شخصه از هواداران هنر معناگرا هستم اما گاهی خوب است که بفهمیم آخر کار چه شد.