آنچه از دل برآید بر دل نشیند....
تمام لحظات حس می کنی یکی از دوستان قدیمیت روبرویت نشسته و درددل می کند. از خوانواده اش می گوید. از عشق دوران کودکیش می گوید. شاید هم داستان خودت را از زبان دیگری می شنوی. مگر می شود یکی از کاراکتر ها خودت نباشی!
بازیها رئال و بقول دوستی خودِ جنس! هوشنگ و سودابه فنی و با تکنیک. آقا و خانم ایرانی که گویی خود مادر و پدری بودند که دعوت شده بودند تا روی سن مدتی زندگی کنند.
کارگردان صحنه هایی در جلوی چشمانت خلق می کند، در نهایت ظرافت و دقت. صحنه هایی مات کننده که با پلک هایت عکس می گیری تا با آنها خاطره بسازی.
... دیدن ادامه ››
نو آوری، ایده، کار فراوان و پشتکار مشهود بود.
نویسنده روایتی سورئال را در بستری رئال، طوری درآمیخته که تو را فقط با خود می کشاند. می خندی ولی همان لحظه می خواهی از اعماق وجودت گریه کنی. و نمی گویم از 20 دقیقه پایانی، طوری زندگی می کنی که یادت می رود در سالن نشستی و همه اینها تئاتر است. و اشک می ریزی نه از سر غم، از تاثیری که بر تو گذاشته. و با احساسی قلیانی از سالن نمایش بیرون می آیی و نمی دانی چه بگویی؟ به که بگویی؟
از این همه دل و احساس .....