من پشت میکروفون، پس جایی که داشتم
ترسیدم از قوای صدایی که داشتم
یکهو دلم گرفت صدایم شکسته شد
یکهو کشاندی ام ز هوایی که داشتم
با خود به جای خاطره از تو نوشتم و
با خود جلوی جمع کجایی که داشتم...
ناگه سرم بلند شد و شعری امد و
من با همان گرفته نوایی که داشتم
گفتم مرا به حال خودم نه، به او سپرد
یعنی رساندی ام به خدایی که داشتم...
میلاد زندی