اجرای نمایش های بزرگ با قالب فرمی تازه و متفاوت می تونه درخدمت بازخوانی لایه های پنهان متن قرار بگیره که در سطوح ناخودآگاهی متن قرار داره و در ابتدای روبرویی با متن دیده نمی شه. نمایش از این نظر زاویه مسقیم خود را با متن تغییر میده و سعی می کنه از زاویه ای متفاوت به اثر بنگرد که در این مواجهه لایه هایی که در نگاه مستقیم به متن دیده نمی شن خود را عیان می کنن. ولی متاسفانه نمایش کالیگولا در همین سطح ظاهری و فرمیک می ماند و حداکثر توانش در همین بازخوانی فرمیک نمایش قرار می گیره. بنظرم کالیگولا یکی از متفکرانه ترین نمایشنامه های قرن بیستمه که پرسش های بنیادین وجودی و اگزیستانسیالیستی زندگی ما رو به گونه ای قدرتمند مطرح می کنه. روبرویی با متن کالیگولا بازخوانی خیلی از پرسش ها در زندگی فردی خود ماست. اما نمایش کالیگولای جناب غنی زاده تا حد قابل توجهی از غنای این پرسش ها بی بهره ست. سه شخصیت محوری اثر که این پرسش ها حول محور اونا می گرده، کالیگولا و کرآ و سیپیون هستن اما در نمایش هر سه شخصیت به هیچ وجه از غنای پرسش برانگیزی که ما در متن نمایشنامه می بینیم برخوردار نیستن. گویی شخصیت ها به جای این که واقعا با این مسائل وجودی درگیر باشن صرفا بلندگوهایی هستن که اومدن این نوع پرسش ها و دغدغه ها رو مطرح کنن و برن و بر خلاف نمایشنامه ، شخصیت ها چیزی میان تیپ و شخصیتن. در کل بنظرم نمایش رضایت بخشی نبود و با متن عمیقی مثل کالیگولا خیلی فاصله داشت