(( که پندارد خدای خلق از او تاوان نمیگیرد ))
جهان در آتشِ جنگست چرا پایان نمیگیرد
ز همنوع کینه و نفرت چرا درمان نمیگیرد
سخنها بیشمار گفتند ز عدل و داد و آزادی
اسارت زین ریاکاران چرا پایان نمیگیرد
سیاست های کامجویان که بنیادش ریا باشد
چو اینگونه بُوَد باقی جهان سامان نمیگیرد
چو سالوسی و شیادی زبهرِ سیم و زر باشد
کسی عمر و سرای نیک ازین دوران نمیگیرد
عجب دارم ز افکارِ ستمکاران و سالوسان
که پندارد خدای خلق
... دیدن ادامه ››
از او تاوان نمیگیرد
نیاندیشد دمی کاین عمر بپایان میرسد آخر
چو.در رویای خود بیند اجل زو جان نمیگیرد
به یغما میبرد مال و زر و دینارِ مردم را
ولی هرگز سراغی او ز مسکینان نمیگیرد
ز هرچه جز زر و قدرت بپوشد چشمِ طماع را
دریغا هرگز او پندی ز هیچ قرآن نمیگیرد
دلا دیگر فراموش کن حدیث خیمه شب بازی
که حیوان جانِ حیوان را چو این انسان نمیگیرد