مجلس شاهکشی
نقد و نظری بر نمایش «مضحکه شبیه قتل» به کارگردانی حسین کیانی
احمدرضا حجارزاده
از رویدادهای خوشایند،عجیب و نادر تئاتر ماست که این روزها همزمان با هم چند نمایش سنتی و اصیل ایرانی روی صحنه رفتهاند و به این ترفند،جذب مخاطبانی با عرق میهن را هدف گرفتهاند.حتی اگر یکی از آنها بر مبنای نمایشنامه مشهور شکسپیر انگلیسی ـ هملت ـ باشد،کارگردان در اجرای آن شیوههای نمایش ایرانی را دستمایه قرار داده تا تماشاگر یک پیِسِ فرنگی را در قالب نمایشنامهای وطنی از نظر بگذراند اما پس از اجرای شبهنمایش تاسفبار «فصل شکار بادبادکها» در سالن اصلی تئاترشهر،حالا حسین کیانی ـ از کارگردانهای خوشذوق،خلاق و توانمند این عرصه ـ با بازتولید یکی از آثار قدیمی خود،جان دوباره به این سالن بخشیده و در آستانه از راهرسیدن پادشاه فصلها،هوای دلپذیری به برهوت نمایش ایرانی دمیده است.کیانی نمایش «مضحکه شبیه قتل» را پیش از این تابستان سال82 و در تالار سایه اجرا کرده بود و حالا با اجرای دوباره آن،کاری کرده کارستان.«مضحکه...» یک نمایش شریف، بیادعا، بینقص و تمام و کمال است؛ نمایشی برای همه دوستداران تئاتر با هر سن و سلیقه و جنسیت و طرز فکری.کارگردان این اثر،زبان دیداری و شنیداری آشنایی را به خدمت گرفته تا تماشاگر ضمن انسگرفتن با روح
... دیدن ادامه ››
نمایش،از تکتک عناصر دیگر لذت کافی ببرد؛ از نمایشنامه و شیوه منحصر به فرد کارگردانی حسین کیانی گرفته تا بازیهای خوب و ماهرانه بازیگران و موسیقی و طراحی صحنه و لباس و نور.خالق نمایش در کارهای دیگرش پس از «مضحکه...»،مانند «همه فرزندان خانومآغا»،«همسایة آقا» و «مشروطهبانو» نیز چنین فضایی را آزموده بود اما با میزان کمتری از کمدی و چه بسا آمیخته با تم تلخ تراژدی.اکنون در این تکرار،نمایشی متناسب با نیاز مخاطب افسردهحال امروز جامعه عرضه کرده؛ یک کمدی ایرانی مطلق که حتی وقتی الهام پاوهنژاد در قالب یکی از دو همسر ناصرالدینشاه سوگواری میکند و اشک میریزد،تماشاگر نه تنها ذرهای غم او را همراهی نمیکند،که بیدرنگ به خنده میزند و دلشاد میشود.انگار کیانی پس از تجربه نمایش تلخ «در شورهزار» بیش از پیش دریافته که دربارة درد ـ آن هم از نوع فرهنگیاش ـ جز با زبان طنز و خنده نمیتوان انتقاد کرد و حرف دل را به شایستگی بیان کرد.از اینروست که باید امتیاز مهم و اصلی نمایش «مضحکة شبیه قتل» را انتخاب سوژه و پرداخت صحیح آن در طول اثر دانست.کار و بار یک هنرمند نامدار و موفق عصر مشروطه که در گریاندن و خنداندن مردم چیرهدست و استاد بوده،اکنون کساد شده و همراه با شاگردش به حرفه مستراحداری رو آوردهاند،و به روزی افتادهاند که برای یک شب خواب بیدردسر، یا باید التماس زن قلدری همچون اختر مقوا را بکنند یا به کوچهخوابی و همنشینی با سگهای ولگرد تن بدهند، یا از بدبیاری به دام دو تن از همسران ناصرالدینشاه بیفتند تا آنها را وا دارند به هر ضرب و زوری،مجلس مضحکه یا شبیه قتل شاهکُشی برپا بکنند. برای روایت این ماجرا،کیانی به گزافهگویی نمیافتد.ریتم و ضرباهنگ نمایش را خوب میشناسد و با وجود طولانیبودن زمان نمایش،تمپوِ نمایش ثانیهای فرصت سرجنباندن به بیننده نمیدهد. بازیگران نیز تمام توش و توانشان را برای حیرتزدهکردن تماشاگران به کار بستهاند. شهرام حقیقتدوست پس از چند همکاری موفق با کیانی،در اجرای متنهای او خبره شده.او اینجا یک طناز واقعی و دوستداشتنی است که گویی سبک بازی در نمایشهای ایرانی را به مدد راهنمایی و کارگردانی تکنیکی کیانی در مشت خود دارد. حبیب دهقاننسب هرچند جدیترین و تراژیکترین کاراکتر نمایش است،در جایگاه خود بسیار ستودنی و دوستداشتنی است.اگر بخواهیم تکتک بازیگران «مضحکه...» را بستاییم، پرگویی خواهد شد.از اینرو در یک جمله خلاصه بکنیم که گروه بازیگران نمایش در یک هماهنگی و همکاری حرفهای،موفق به ایجاد یکدستی میان جنس بازیها شدهاند،چنانکه هیچکس بیشتر از دیگری دیده نمیشود یا ضعیفتر از پارتنرش جلوه نمیکند.در اجرای «مضحکه...»، توجه و تمرکز بر عناصر نمایشهای آیینی و سنتی به خوبی هویدا و بر کل کار غالب است.نمایش با سایهبازی شروع میشود.«اختر مقوا» ـ نگار عابدی ـ در مستراح پیِ یکشاهیِ گمشدهاش میگردد و چه سماجتی دارد در جستن آن که تا دم مرگ «آقا هرکیباشی» ـ حبیب دهقاننسب ـ هم دست از خواستهاش نمیکِشد،و این سایهبازی تا پایان نمایش، به فراخور نیاز قصه در برخی صحنهها تکرار میشوند. بازیگران زنپوش،موسیقی زنده و طربناک اصیل ایرانی،زبانِ دیالوگنویسی شیرین و منطبق بر تاریخ گفتار مردم دوران مشروطه و اشارههای پیدرپی به اماکن،اشخاص و مستندنگاریهای تاریخی،از دیگر ویژگیهای سنتی «مضحکه...» هستند.گرچه کیانی یکی دو باری هم به شوخی با نامها و موضوعهای امروزی تن میدهد،از جمله شوخی با نام «سروش صحت» در دیالوگهای «هرکی» یا کاربرد موسیقیهای آشنایی مانند موزیک متن فیلم «خوب، بد،زشت» با استفاده از کمانچه،که کاش چنین نمیکرد تا یکپارچگی اثر حفظ بشود.کمدیهای موقعیت بازیگران نیز خیلی خوب از کار درآمدهاند.نگاه بکنید به بدهبستانهای کلامی میان پاوهنژاد و رویا میرعلمی در مشاجرههای بین دو هَوو یا درگیریهای فیزیکی و رفتار نوکرانشان «تَشر» ـ علیرضا آرا ـ و «حباب» ـ مسعود میرطاهری ـ با یکدیگر و با دیگران که چه بامزه و نمکین اجرا میشوند. به ویژه وقتی حباب و تشر مردانگی یکدیگر را در اشاره به حرفهشان ـ زنپوشی در مجالس شبیهخوانی و مضحکه ـ به سخره میگیرند و رجز میخوانند.آنها در عین حفظ جذبه مردانه، تلاش میکنند اثر کمرنگی از ظرافت زنانه را نیز به واسطه عادت زنپوشی در حرکتها و لحن و بیانشان به کار بگیرند. جالب آنکه در این همه هنرآفرینی برای کارگردانی نمایشی چنین دشوار،حسین کیانی از انتقال پیام و سخن مورد نظر خود و نمایش غافل نمانده و به گوش مخاطب رسانده آنچه را باید میرسانده.گیرم به طنز و طعنه. و آن سخن همان،جمله معروف و مهمی است که «هرکی» در نهایت به زبان میآورد:«این مملکت هنرمند نمیخواد.اگر هم بخواد،میاندازدش به خواری و خندهزاری». چنانکه «هرکی» و شاگردش که روزی هنرمندانی بیهمتا بودند،امروز به مستراحداری افتادهاند. با این همه،اجرای «مضحکه...» یک رویداد خجسته در عرصه هنرهای نمایشی کشور ماست. شاید به قول هرکی:«در این وادی بیهنری،خیریتی توش بوده!»، و چه نیتی خیرتر از نشاندن خنده بر دل و صورت مردمی که سالهاست خنده بیریا و صادقانه یا شادمانی بیبهانه به حسرتی دیرین برای آنها تبدیل شده؟ امیدوارم حالا که یک نمایش شریف و اصیل به صحنه آمده،مخاطبان با حمایت و استقبال از آن بر تداوم این مسیر دامن بزنند و نگذارند هنر ارزنده تئاتر در کشور ما به سمت و سوی بیربط با فرهنگ و هنر و دغدغههای امروز ساکنان سرزمینمان برود.