در واپسین هفته نمایش کالیگولا آتیلا پسیانی به دلیل شروع شدن تمرین تئاتری که قصد کارگردانی آن را داشت جای خود را به همایون غنی زاده داد
از همان زمان میتوانست حدس زد که پسیانی حساسیت خاصی برای کارگردانی این نمایش دارد.
به گفته پسیانی,او ازچهل سال پیش ،سودای ساخت این نمایش را داشته,اما به دلایل گوناگون تا به امروز فرصت اجرای آنرا پیدا نکرده بود.
نمایشی که آخرین و شاید معروف ترین اثر چخوف" باشد ،که در سالهای آخر عمر خویش "نگاشته است.
چخوف این نمایشنامه را اثری کمدی می نامد,درحالیکه "استانیسلاوسکی" اولین کارگردان این نمایش ,آن را تراژیک میداند
مشهور است که او در نامه ای خطاب به "چخوف "گفته که چطور میتواند این اثر را کمدی بداند درحالیک بعد ِنمایش ،تماشاگران گریه میکنند؟! چخوف در پاسخ میگوید که اتفاقا همین موضوع
... دیدن ادامه ››
کمدی است!
درهرحال باغ آلبالو از پرپرسوناژ ترین نمایشنامه های کلاسیک است که به صحنه بردن آن چندان آسان نخواهدبود گرچه به نظر میرسد باتوجه به فروش صدمیلیونی و استقبال خوب تماشاگران پسیانی در این امر موفق بوده است،
چرمشیر دراماتورژ این کار 'سعی کرده درکنار امروزی کردن فضای داستانی چخوف,به اصل داستان وفادار باشد اما گاه درمورد برخی از کاراکتر ها تغییراتی را نیز اعمال کرده از جمله شخصیت "یهپیخودوف "که در نمایش نامه
کدخدایی پیر است ولی در نمایش جوانکی سربه هوا وعاشق پیشه!یا
شخصیت "پی شیک "که در اثر چخوف ازدواج نکرده ولی در اثرچرمشیر همسری به نام دانشکا دارد
و یا شخصیت اغواگر "شارلوتا "که غالبا با رفتارهای اروتیک در نمایش دیده میشود ،در اثر چخوف، معلمی ساده و بی آلایش استِ
اما اوج این تغییرات چرمشیر,عوض کردن محوریت داستان از شخصیت "مادام رانوسکی به "لوپوخیا "است"
لوپوخیا" را خود ِآتیلا پسیانی احتمالا به علت "پیچیدگی های شخصیتی به عهده گرفته,و سعی کرده تصویری از یک رعیت که به تدریج با طبقه اشراف آمیخته میشود را نشان بدهد
و باتوجه به همین نکته است که
منتقدین این اثر را با توجه به نزدیکی به دوران شکل گیری انقلاب سوسیالیستی روسیه، نوعی پیشگویی دانسته اند: طبقه اشراف که در جریان شکل گیری انقلاب تا حدی منفعل هستند، کاری نمی کنند و تسلیم سرنوشتشان می شوند. آن ها می روند و روسیه که باغ آلبالو فقط نمادی از آن است، به تملک گروهی جدید درمی آید.
در ادامه به بررسی کوتاه چند شخصیت نمایش میپردازیم
.لوپوخیا "که پیشتر به عنوان خدمتگذار باغ "شناخته میشد امروز در قامت یک ارباب باغ را تصاحب کرده,اما مشخصا همه فاکتورهای یک ارباب مقتدر را ندراد چنانچه "لوپوخیا "ِپسیانی به خصوص هرچه به پایان نمایش نزدیک میشویم مضطرب تر شده ,در مقابل "واریا "معشوقه خود که از او میخواهد قطع درختان باغ را به تعویق بیاندازد نرمش نشان داده,حتی اقدام به حفظ خدمتگذران سابق خانه کرده و این ویژگی ها بیش از هرچیز اورا از هیبت یک ارباب قسی القلب دور میکند.
مادام رانوسکی "با بازی بهاره رهنما,زن "احساساتی ,دست و دلبازی است که به واسطه مرگ دلخراش پسرش در باغ به پاریس سفر کرده ,اما در آنجا نیز توفیقی در زندگی عاطفی خود نمیابد و با قلبی شکسته تر از همیشه به همراه دختران و چند خدمتگذار اختصاصی خود به باغ آلبالو برمیگردد
باغی که به گفته خودش یادآور خاطرات دوران کودکی و پدر و مادرش است
در پرده های شلوغ نمایش گاه بهاره رهنما با حالتی رویای به گوشه ای خیره شده,و بی توجه به جدل اطرافش به مرور خاطراتش در خانه کودکی اش میپردازد
او که به شدت شیفته باغ آلبالوست در نهایت با دلی آکنده از اندوه باغ را ترک گفته و به پاریس باز میگردد
شخصیت" گایف "برادر رانوسکی ,دقیقا نقطه مقابل اوست شخصیتی منطقی ،عمیق و سمپاتیک ،که آشکارا با "لوپاخیا" به مخالفت برمیخیزد و دایما او را با لفظ "دهاتی "که اشاره به رعیت زاده بودنِ او دارد خطاب میکند
درمورد اهمیت این شخصیت همین بس که خود استانیسلاوسکی "در نمایش ِخود که سرآمدِهمه "اجراهای باغ آلبالوست ,خود نقش" گایف" را به عهده گرفته
بنفشه خواه با بازی تاثیرگذار خود توانسته این احساس را در تماشاچی القا کند که "گایف" قربانی ِسرکوبِ کودکی ِخود شده, و هر جا اقدام به حرف زدن کرده، او را با بی مهری پس زده اند
این عقده ِقدیمی ِحرف نزدن در بازی بنفشه خواه به خوبی قابل حس کردن است
از هر حس نسل جامعه روسیه ,نماینده ای در شخصیت های این نمایش وجود دارد,چنانچه گفته شد گایف با تفکرات سوسیالیستی خود و در مقابل او "وانیا "دخترکوچک رانوسکی، که به جای ابراز تاسف کردن برای از دست دادن باغ از آینده ای امیدبخش و باغی جدید سخن میگوید و شاید همین روحیات اوباعث میشود که او شیفته "تروفیموف "دانشجوی ابدی ِباغ شده
.او که شخصیت صاحب اندیشه ای به حساب می آید در انتظار فردایی بهتر و آزادی بشریت است ولی سهل انگاری او در برخی مسایل شخصی باعت تمسخر او توسط دیگران میشود , برای مثال جایی که گالش
های خود را گم کرده است و لوپاخین با تحقیر قصد دادن صدقه به او را دارد..
یکی دیگر از شخصیت های کلیدی نمایش,"فیرز "پیشخدمت ملک است.
نکته جالب در مورد این شخصیت این است که درمتن اصلی ،پیشخدمت مرد است اما فاطمه نقوی بازی آنرا به عهده گرفته که به گفته پسیانی به دلیل علاقه نقوی به نقش فیرز بوده است
نقوی در طول نمایش بایک میکروفن در تمام طول صحنه حرکت میکند وگاها دیالوگهایی را زیرلب زمزمه میکند.شخصیت های نمایش دایمابین زمان حال و گذشته در حال حرکت اند اما به نظر میرسد "فیرز" تنها شخصیتی است که در زمان گذشته ثابت مانده است و فقط پیری جسمش دستاورد او از حال است
به طوریکه دایما به "گایف "برعکس پوشیدن شلوارش که حتی به نظر نمیرسد صحت داشته باشد را گوشزد میکند,از گذشته باغ صحبت میکند و از صدای هوهوی جغدی گلایه میکند
در انتهای نمایش نیز این "فیرز" است که با دیالوگ"من رو یادشون رفت ببرند" لباس پسر از دست رفته خانواده
را در آغوش میگرد وفینال تاثربرانگیزی را رغم میزند
البته استفاده از میکروفن که به گفته پسیانی برای متفاوت ساختن صدای جنس صدای او با سایر شخصیت ها است کمی از جنبه تیاتری شخصیت کم میکند اما درنهایت این نقش که پسیانی خود قصد بازی آن را داشت درقالب نقوی جانی تازه میابد
به طورکلی,ویژگی نثر چخوف این است که تصویری قاطع از یک شخصیت به شما ارایه نمیدهد.همه کاراکترها را خاکستری نشان میدهد,واقع گرایانه,با صفات بد و خوب خود
برای مثال شما نمیتوانید از "لوپوخیا "متنفر شوید,بلکه گویی نفرت او از طبقه بورژوآزی ,عطش او برای اشراف زاده خوانده شدن,نفرتش از کلمه دهاتی را درک میکنیم و درطرف مقابل با رانوسکی و خانواده اش در مورد باغ همدردی میکنیم ,چرمشیر هم سعی کرده در ملودرام خودش به این خصیصه وفادار باشد
نکته دیگری که مورد تمام شخصیت و به طورکلی فضای نمایش صادق است,رخوتی است که گویی در تاروپود باغ نهادینه شده,دایما شخصیت ها تصمیم به انجام کاری میگیرند اما آن را رها میکنند و به بیان خود پسیانی "خواب زده" هستند
درمورد طراحی صحنه نمایش ,پسیانی در این نمایش از ماکت هایی کوچک از درختان باغ برای این مهم استفاده کرده ,که در نمایش های قبلی خودش هم علاقه خود را به این شیوه فضاسازی مینیمال نشان داده بود
او باغ آلبالو خود را به صورت میزی هشت ضلعی در وسط نمایش نشان داده است , که همواره تعدادی از شخصیت ها یا بر روی آن نشسته یا به دور آن حرکت میکنند و حتی به مثابه میزبیلیارد با چوب ضربه هایی به سمت شارهای خیالی این میز میزنند
درانتها,این نمایش به نظر وارث خوبی است برای اجراهای موفق این نمایشنامه از "آربی آوانسیان "سال51 تاباغ آلبالوی" حسن معجونی "که بیش از هرچیز خاطره" هما روستا "را برایمان زنده میکند.
#بهنود