برنارد مرده است"اولین تجربه کارگردانی علی سرابی ،بازیگر با سابقه تئاترو سینما،
برگرفته از رمان "ماده گرگ ها "نوشته" بوآلو" و "نارسژاک" جنایی نویسان ِفرانسوی است که رمان های آنان پیشتر منبع ِاقتباس ِفیلم های مهمی همچون "سرگیجه "هیچکاک بوده است.
رمان را "مشهود محسنیان "به صورت نمایشنامه درآورده و بسیار تلاش کرده که به متن اصلی وفادار باشد.
نمایش با این نریشن ،که به عنوان خلاصه داستان نیزذکر شده, شروع میشود:
کشورهای اشغال شده در جنگ جهانی دوم برای بالا نگه داشتن روحیه سربازهای اسیر دست به اقدامی عجیب زدند.زنان جوان داوطلبانه برای اسرا نامه نوشته و احساسات، خاطرات و گاه عشق را به آنان هدیه می کردند..
و سپس گفتگوی دو فراری را میشنویم که در حین آن ،یکی از آنها تیرخورده و در لحظات آخر ِزندگی ِخود، به دوستش درمورد معشوقه ی نادیده خود حرف هایی میزند..
مهمترین مشکل فرم نمایش,شاید همین باشد که در چند دقیقه اول ,تماشاگر متوجه سیر کلی داستان شده ,و به واسطه همان گفتگوی ابتدایی وصحنه اول ,میفهمیم
... دیدن ادامه ››
که ژاک قراراست در تمام طول نمایش به جای دوست کشته شده خود,نقش ایفا کند .
حتی کارگردان اجازه نداده که این موضوع را,خود تماشاچی از صحبت ها یا بازی بازیگران متوجه شود, و با نریشن ِواضح ِاین موضوع ،باعث شده تا تماشاگر خیلی زود اولین گره داستان,که میتوانست به صورت تدریجی در طول نمایش به تماشاچی القا شود را عیان ببیند
به واسطه همین عجله و بدسلیقگی در فرمِ بیان ِداستان ِکلی ,از انتهای صحنه اول تا ورود خواهربرنارد ,با یک رکود در کار مواجه هستیم و داستان به مقدار زیادی از ریتم میافتد.
اسم ِ نمایش نیز، در این لو رفتن ِ زودهنگام داستان بی تاثیر نیست ! چه بسا اسم ِ رمان ( " ماده گرگ ها ") در انتهای نمایش بسیار با مسمّا تر و تاثیرگذار تر به نظر میرسد .
شخصیت افسر نازی با وجود بازی خوب و کارشده علی سرابی به نظر اضافه می آید و ابداً کمکی در پیش روی ِداستان نمیکند مگر اشاره به نام سرهنگ در قسمت هایی از صحبت های کاراکترها. بنظر میرسد علی سرابی صرفا خواسته در تجربه کارگردانی خود,بازی خوب ِخودش رو به رخ بکشه که البته به دلیل ناکارآمد بودن شخصیت پردازی آنچنان نمود پیدا نمیکند.
همانطور که اشاره شد داستان درکنار بازی بازیگران به کمک نریشن و ویدیو پروجکتور,روایت میشود که در کل به پیشبرد داستان کمک زیادی نمیکند و بیشتر باعث کندشدن ضرباهنگ نمایش میشود.
از بازی خوب وقابل پیش بینی علی سرابی در نقش اضافی افسرنازی که بگذریم , بقیه بازی ها باتوجه به اینکه به جز مارال بنی آدم همگی بازیگران سابقه تئاتر هستند,پایین تر از حد انتظار هستند.برای مثال تمام بازیگرا به شکل عجیبی درگفتن دیالوگ خود عجله داشتندو بدون هیچ مکث و تاملی,گویی که هزاران بار به آن دیالوگ فکر کرده و آن را حفظ کرده اند,آن را به زبان میاورند.این موضوع باعث شده تا از باورپذیریِ نقش ها کاسته شود.البته بنی آدم در مجموع با توجه به کم سابقه تر بودن نسبت به سایر بازیگران، نمره بهتری از این حیث میگیرد.
طراحی صحنه و فضاسازی مینیمال کار به گفته کارگردان کار الهام گرفته از از بازی های ویدویی همچون SilentHillو یا HeavyRain بودهاست .چراکه سرابی در این کار ،به دنبال این بود که فضای تاریک و خفقان ِرمان را نشان بدهدو ازقضا توانسته به کمک نورهای کم رمق ,رنگ های مرده لباس ِکاراکتر ها وگریم سفید ِمات ِصورت ِبازیگران,این فضای سرد, مرده و کم تحرکِ داستان را القا کند
در آخر همچنان,بزرگترین مشکل کار,طولانی بودن و ریتم بسیار کند داستان است که به طرز عجیبی در یک سوم انتهایی کار,سرعت میگیردو سلسله ای از اتفاقات پشت سر هم به وقوع میپیوندد که تماشاگر را که شاید حتی چشم هایش کمی گرم شده(!) به شوک فرو میبرد
با همه اینها,اولین تجربه کارگردانی علی سرابی به لطف داستان زیبای نمایش و فضاسازی کارشده,میتواند شروعی خوب در عرصه کارگردانی ،برای این بازیگرِماهر باشدو باید ببنیم درکار ِبعدی خودش ،که به گفته ی خود اثری موزیکال-فانتزی است چگونه عمل میکند؟