چه پژواکی صدایت در رگم دارد
صدایت عجب آسایشی بر این تنم دارد
درست است ک دستانت بسی سرد است
ولی قلبت چقدر گرم مرا دوست می دارد
صدایم کن بگو هر لحظه خواهانی
لب و چشم و پیشانی ام را ببوسانی
عجیب است با تو بودن خوب و دلچسب است
و می دانم ک آغوشت همیشه بروی قلب من باز است
ولی این حس چرا اینقدر ناباور و سخت است
ب پیش تو ماندن برایم سرد و غم انگیزه است
تو از
... دیدن ادامه ››
رفتن همیشه خشمگینی ولی ماندن برای من پر از ابهام و تشویش است
به پیش من نمی مانی، من این را خوب می دانم
زمستان می شود اغوش تو کم کم برای قلب خاموشم
و این آغار راه ماست برای دور از هم بودن.
"نسیم"