فیلم لانتوری سومین فیلم جدی درمشیان چه از نظر محتوا و چه از نظر فرم،یک فیلم بسیار ضعیف است.فیلمی مفهوم زده و مریض
لانتوری روایت گر داستان گروهی از مجرمین جامعه است که از اجبار فقر رابین هودانه دست به خلاف میبرنند و مدعی کمک به کودکان بی سر پرست میشوند،آن هم با یک سکانس مضحک در ایتدای فیلم .به نظر میرسد فیلم ساز درک درستی از موضوع فیلم خود ندارد.چگونه میشود کسی در یک دعوای کاملا معمولی به راحتی چاقو کشی کند ، یک انسان را بدون هیچ دلیل منطقی زخمی کند و بعد سراغ بچه های بی سرپرست یا بد سرپرست برود؟این لفظ رابین هود که در فیلم به مجرمین اطلاق میشود چقدر میتواند واقعی به نظر برسد و چه اندازه موهومی؟مطمئنن فقط توهم فیلم ساز است.
فرم به شدت نامعین ، شلخته ، بی منطق و شکننده است،حتی نمیشود آن را یک فرم تجربی نامید ،اگر بخواهم اسمی برای آن انتخاب کنم فرم تفریحی را ترجیح می دهم.ساختاری چندگانه و متظاهر که فقط قصد به رخ کشیدن دوربین را دارد و ابدا محتوا نمیسازد.میزانسن هم همچین شرایطی را دارد،صحنه ی دویدن در خیابان با قمه که بیشتر از اینکه نمایانگر خطرناکی گروه لانتوری باشد نشان دهنده حماقت آنهاست ، یا سکانس خفت گیری و بدتر از همه سکانس ماشین بازی و اغفال باران کوثری که علاوه بر چشم ،روح را هم آزاد میدهد.
نگاه دوربین وضعیت نامشخصی دارد و معلوم نیست برای چه کسی است؟البته انتهای فیلم متوجه میشویم ظاهرا دوربین از نگاه رضا درمشیان هست اما این هم
... دیدن ادامه ››
بیشتر از یک توهم چیزی نیست.
نگاه فیلم ساز یک نگاه مفهوم زده و افراطیست به جهان اطراف،یک مشت از مطالب جنجالی مجازی را سعی کرده در ظرف دوربین بریزد.تحریم،اسید پاشی،دلواپسان ،تشکیل کمپین،اختلاس و.... ، عجیب هم نیست اگر دید تمام مجسمه های فیلم افراطی باشد.دکتری با عینک ته استکانی ،شغل شاعر و روشن فکر با یک بازی اشتباه و مشت مشت شعار ،میوه فروشی دلواپس که به نظرم نگاهی کاملا توهین آمیز به او شده بود که اساسا معلوم نیست چرا باید او را در فیلم ببینیم،(این داستان برای شاعر و دانشجو هم صدق میکند)،دکتر که نگاه مهربان تری در فیلم به او شده است و چند شخصیت دیگر که همگی به مجسمه های سخنگو میمانند.
اما دختر اصلی فیلم که ابرقهرمان داستان لانتوریست،به تکرار در فیلم میشنویم که او دختری دلبر است که تمام مردان شهر را در مشت خود موم میکند،اما فقط میشنویم انگار تصویر هیچ اهمیتی ندارد،آن هم در سینما،هیچ المانی جذابی وجود ندارد برای اثبات این تئوری،یک دختر سرد و خشک که بیننده را به هیچ عنوان مجذوب نمیکند.از ابتدای فیلم سنگ بقیه را به سینه میزند و در پی گرفتن رضایت از خانواده مقتول چنگ اندازی میکند،برعکس آن چیزی که در دیالوگ گفته می شود اصلا حرفه ای عمل نمیکند،اثبات این ادعا سکانسی است که برای گرفتن رضایت مثل کودکان چند ساله جلوی در مینشیند تا رضایت بگیرد.
در صحنه ای یک سیلی به نوید محمدزاده میزند و رو به دوربین میگوید "من چجوری تونستم این کارو کنم؟منی که تمام عمرم علیه خشونت شعار دادم؟"برای این موضوع کوچک عذاب وجدان میگیرد اما به راحتی خشنونت زبانی اش را نمیبیند،فحاشی میکند،لحنی از خود راضی دارد و بدتر از همه سو استفاده میکند.
نوید محمد زاده دوست داشتنی که به حق سیمرغ گرفت بدترین بازی این چند سال خود را به نمایش گذاشته ، باران کوثری هم همینطور و بدتر از بازی این دو عشق شخصیت باران کوثری به محمدزاده بود که حتی نمیشود حدس زد این عشق از کجا می آید که اینقدر عمیق است.
فیلم لانتوری یک جزوه ی دم دستی پر از شعار است،شعار هایی که ابدا اندازه دهانش نیست،چرا که آسیب شناسی کاری جامع میطلبد و حتما باید گامی فراتر از جهان مجازی برداشت،باید خیلی جدی زیست کرد،جامعه شناسی لازمه ی فیلم اجتماعی پر مدعاست.کاش بعد از خواندن صفحات مجازی و قبل از ساختن فیلم کمی فکر و کمی تعقل کنیم.