در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا پرهان درباره نمایش مالی سویینی: "زمان" اکنون تبدیل به مهمترین عامل پیش برنده در تئاتر کشورما
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:17:22
"زمان" اکنون تبدیل به مهمترین عامل پیش برنده در تئاتر کشورمان شده است. زمانی که صرف پیش تولید یک نمایش میشود.


چنانچه این اجرا در یکی دو سال گذشته به صحنه میرفت، بسیار ملایم تر و البته "سربسته تر" به نقد آن می پرداختم ، لیکن از آنجایی که متأسفانه این قبیل اجراها دارد تبدیل به "عُرف" میشود، ناگزیر اندکی احساس مسئولیت کرده و نقدم را عیان تر بیان میکنم. نمایش "مالی سویینی" در خوشبینانه ترین حالت یک نمایش متوسط دانشجویی است، ماحصل یک ماه تمرین چند ساعته (بدون احتساب تعطیلات!). اولین پرسش این است که چرا یک تماشاگر باید متحمل پرداخت هزینه شده و به تماشای یک تئاتر بنشیند؟ اگر مخاطبی با خرید کتاب و نمایشنامۀ مورد نظر (که بسیار ارزانتر از تهیۀ بلیط نمایش است) به مطالعۀ اثر بپردازد، چه چیزی کمتر از تماشای این نمایش عایدش شده است؟ چقدر تفاوت دارد که من در خانه ام به مطالعۀ این نمایشنامه بپردازم، یا در سایه روشن سالن ایرانشهر، ابَر، کُردا و جمالی برایم بخوانند؟ اصلاً از چه مرزی عبور کنیم دیگر نمایشنامه خوانی نکرده ایم؟ اصلاً نمایش صحنه ای یعنی چه؟!! تفکیک نمایش رادیویی از نمایش صحنه ای از کجا آغاز میشود؟ چگونه تمییز دهیم نمایشی را که دغدغه مند است با نمایشی که صرفاً سواستفاده ای است از تنبلی مخاطب ایرانی در عرصۀ مطالعه!... آیا کارگردان ها پاسخ این پرسش ها را نمی دانند؟ آیا در کشوری تئاتر می بینیم که پیش تر نمایش هایی مطلوب و باکیفیت به روی صحنه نیامده اند؟ یا اینکه برخی دوستان راه و رسم "بازار" را یاد گرفته اند؟! آیا تقصیر بر گردن تماشاگر است که به صرف وجود چند بازیگر ستاره، چشمانش در برابر سایت فروش ... دیدن ادامه ›› برق میزند؟ آیا مقصر مرکز محترم نمایش است که هیچ استانداردی کیفی برای در اختیار قرار دادن سالن های دولتی ندارد؟...
آیا متن "مالی سویینی" خوب است؟ ... خوب؟ یا بد؟ چه فرقی میکند؟ کیفیت متن چه ارتباطی به گروه اجرایی دارد؟ مگر متن متعلق به گروه است؟ مگر بازنویسی ای انجام شده؟ مگر قدمی از دنیای نویسنده فراتر رفته شده؟ اصلن چقدر این متن دراماتورژی شده است؟ ... شما را به مطالعۀ متن اورجینال دعوت میکنم، ببینید از کدام یک بیشتر میتوان لذت برد... حال پرسش اینجاست که تماشاگر تئاتر چقدر باید در هنگام انتخاب و خرید یک بلیط به نویسندگی و دراماتورژی اثر توجه کند؟ آیا اثر را یک هموطن نوشته یا بازنویسی کرده است؟ آیا یک کارگردان یا گروه سعی دارد با دراماتورژی یک نمایشنامۀ جهانی، نگاهی تازه را به ما عرضه کند و در پی ریسمانی برای رسیدن به دردها و معضلات امروز است؟ یا یک سری کاسبان تئاتر قصد دارند نمایشنامه ای فریبنده را به شکلی خطی و بدون هیچ کشف و بینشی تحویل مخاطب دهند؟!... به گروه محترم همیاری پیشنهاد میکنم که در صورت امکان صفحه ای مجزا در خصوص بحث و بررسی پیرامون این مطالب باز کند، چرا که زنگ خطری جدی تئاتر این سرزمین را تهدید میکند...
.
نمایش "مالی سویینی" به شدت ضعیف است. در یک سوم ابتدایی نمایش که تعریف موقعیت و شخصیت را داریم، دریغ از هیچگونه ارتباط دراماتیزه شده مابین پرسوناژها، دریغ از هیچ ایده ای. فقط نمایشنامه خوانده میشود زیرا هیچ کشفی از مالی سویینی وجود ندارد. کافی است که پس از 30 دقیقه ازنمایش از خود بپرسید که این سه بازیگر کیستند؟ هیچ پاسخ عمیقی پیدا نمی کنید و این در حالی است که انبوهی از دیالوگ و مونولوگ در همین راستا بیان شده است. آنقدر نمایش در پردازش بصری ضعیف است که اکثر دیالوگ ها در بی حوصلگی تماشاگر گم میشود. اگر به این ضعف بصری، عدم تسلط بازیگر در جمله بندی و قطع و وصل میکروفون را هم اضافه کنیم، علناً چیزی از ریتم باقی نمی ماند و تماشاگر تا تصمیم به تمرکز بگیرد، ابتدا یا انتهای مونولوگ را ناخودآگاه رها میکند. این امری بدیهی است. وقتی در پروسۀ انتقال یک پیام، تصویر را حذف کنیم و تنها به صوت بسنده کنیم، فعال ترین عنصر گیرندۀ مقابل را خاموش کرده ایم. برای همین است که در اصول نمایش رادیویی باید بارها معرفی موقعیت و موضوع را زیرکانه در لابه لای دیالوگ ها قرار دهی... اگر میخواهید که عامدانه میزانسن و تصویر را از نمایش خود حذف کنید، باید نمایشنامه ای انتخاب کنید که مملو از دیالوگ های کوتاه و "پیش برنده" باشد تا بلکه بازیگران با لحن و اجرای خود بتوانند عنصر "ارتباط" را در نمایش ایجاد کنند. به نوعی باید در ذات متن به دنبال فرم اجرایی گشت، زیرا این "ساختمان" نمایشنامه است که باید دراماتورژی شده و تصویر بسازد وگرنه با سلاخی کردن یک ماهی تلنگری به نمایش وارد نمیشود، تلنگری به مخاطب ساده دل و بیچارۀ ایرانی شاید! ... با "ژست روشنفکری" تئاتر به جلو نمیرود، باید ماه ها تمرین کرد تا گامی به جلو رفت، تئاتر در دل ممارست است که به مرحلۀ "کشف" نائل میشود. وقتی به پشتوانۀ یکی دو ستاره به دل سالن ایرانشهر میزنی، معلوم است که خام و ساده انگارانه از کنار "کور بینایی" مالی سویینی گذر میکنی و اصلاً نمی اندیشی که این کوربینایی چیست؟ چگونه میشود آن را نمایش داد، میزانسنش کرد و صحنه را به آتش کشید؟ تمام خلاقیتت میشود یک آیینه و مثلاً آکواریومی از تصویر حقایق، شاید!... مالی نیز اگر پرده را نکشد، موقعیت اش حدوداً هیچ تفاوتی با پیش تر خود ندارد، زیرا اصلاً ارتباطی بین کاراکترها شکل نگرفته که حالا جدایی شان بخواهد فکر تماشاگر را درگیر کند. اگر با مطالعۀ نمایشنامۀ مالی سویینی فکرت درگیر میشود و ارتباطی را کشف میکنی، ماحصل تصاویر ناخودآگاهی است که در ذهن خود میسازی. در هنگام مطالعۀ یک نمایشنامه ، خواننده ابتدا کاراکترها را در ذهن خود تبدیل به شخصیتی آشنا در خاطره هایش میکند و سپس با تعریفی ناخودآگاه از مکان و زمان، لحظه ها و موقعیت ها را ترسیم کرده و در دنیای درون مغز خود کم کم ارتباط ها را شکل میدهد و درگیر داستان میشود. اما قرار نیست که با به صحنه بردن این نمایشنامه، مجدد همین اتفاق در مغز تماشاگر تکرار شود! زیرا در سالن نمایش، تماشاگر هیچ تصویر ذهنی ای نمیسازد بلکه مدار تصویرسازی مغز خود را خاموش کرده و تمام قوۀ بینایی و شنوایی خویش را در اختیار صحنۀ پیش روی خود قرار میدهد. از همین رو چنانچه به عنوان یک کارگردان نتوانی تطبیقی مناسب بین اصوات و تصاویر نمایش ایجاد کنی و چشمان تماشاگرت را سیراب گردانی، بازی را باخته ای و در خوشبینانه ترین حالت، نمایش ات به همراه چند ستاره، تنها یک سرگرمی دو ساعته است در غروبی بورژوآ...

احتمالاً اگر چند سال بعد خاطراتمان را از نمایش هایی که دیده ایم (یا بهتر بگویم شنیده ایم) مرور کنیم، تنها چند ستاره در خاطرمان باقی مانده باشند که رو به تماشاگران، انبوهی از واژگان را یکی پس از دیگری پرتاب میکنند... همین....