یادداشتی کوتاه برای فیلم خشم و هیاهو
بهترین اثر هومن سیدی تا به امروز
هرکاری از هرکسی بر می آید!
علی رغم اینکه ابتدای فیلم اشاره به این نکته میشود که تمام اشخاص و شخصیت های فیلم خیالی هستند اما به نظر شخص بنده این فیلم کاملا الهام گرفته از زندگی واقعی فوتبالیست مشهور و ملی پوش "ناصر محمدخانی" است. شخصی مشهور که معشوقه اش همسر او را از روی حسادت و یا جنون آنی به قتل می رساند. پرونده قتل فیلم خشم و هیاهو مانند داستان واقعی ناصر خان نیز دچار ابهام است، از این منظر که همانطور که مشخص نشد انگیزه "شهلا جاهد" از قتل " لاله سحرخیزان" چه بود، در قصه هومن سیدی هم انگیزه قتل حنا از تینا به عنوان یک مجهول در فیلم باقی ماند. به طور کلی کارگردان به رخداد واقعی بسیار وفادار بوده و صرفا در فیلم او یک فوتبالیست مشهور جای خود را به یک خواننده محبوب و با شهرت کافی به نام " خسرو" می دهد. اما "خسرو" نه پدری دارد نه مادری و نه برادر و خواهری، این بی هویتی در یک فیلم ایرانی به شدت جای بحث دارد و شاید کارگردان که قطعا به صورت عامدانه "خسرو" را چنین بی ریشه و بی اصل و نصب نشان داده است فراتر از زمان فعلی ایران به لحاظ فرهنگی پا گذاشته است.
فیلم با پلانی هوشمندانه از ورودی سفارت که در انتهای فیلم مشخص می شود هلند است آغاز می شود و با تیتراژ ابتدایی نیز تلفیق می گردد. تا لحظه
... دیدن ادامه ››
ورود "خسرو" که مدت آن کوتاه است فیلم روند رو به جلو دارد اما بعد از ورود او به داخل کابین، فلاش بک آغاز می شود. بخش ابتدایی فیلم فضایی با رنگ های زیبا و پر از زرق و برق و دوست داشتنی مانند عینک گرد "جان لنونی" قرمز خسرو نشان داده میشود و ماجرای عاشق شدن او روایت می شود. اما در بخش دوم روند داستان غم انگیزتر و خشن تر می شود. یکی از المانهای دوست داشتنی فیلم تغییر رنگ آن از رنگی به سیاه و سفید از زمان شروع دادگاه و بازجویی ها (بخش دوم) بود که اشاره ی بسیار زیبایی به نابودی و تیره شدن زندگی خواننده مشهوری دارد که به گفته خود به علت یک اشتباه به وجود آمد. قصه فیلم سینمایی "خشم و هیاهو" سیر خطی ندارد و مدام دستخوش تغییر قرار می گیرد. داستان، روایت نسبتا پیچیده ای دارد؛ مطابق بخشی از فیلم که از زبان خسرو روایت می شود، حنا قاتل است؛ اما وقتی حنا داستان را تعریف می کند، خسرو تمام انگیزه های قتل را دارد.
فیلم در نشان دادن رابطه عاشقانه و وابستگی عاطفی خسرو و حنا ضعیف است و به این قسمت به خوبی در نیامده است. این نکته یکی از مشکلات اساسی فیلم های ایرانی است که البته علت آن محدودیت های موجود است. به تبع و با توجه به وفاداری کارگردان به پرونده اصلی که در بالا نیز بدان اشاره شد می توان دریافت که برخلاف نقد برخی از دوستان پایان فیلم باز نبوده و مسلما حنا اعدام میشود هرچند که در آخرین پلان زندان دست های خود را به نشان آزادی به سمت پنجره کوچک سلول می برد و حتی اگر صحبت های خاصی با خسرو داشته که بیننده مطلع از آن نیست و تنها تصویر آن را می بیند. گرچند مسئله اعدام حنا در این قصه اهمیت خاصی ندارد و محور اصلی زندگی فلاکت بار خسرو است.
کارگردانی فیلم از دیگر نکات مثبت فیلم است. از پلان هایی که ناگهان در سکوت و به صورت slow motion ارائه می گردد تا گزارش صحنه بازسایی قتل که نقطه اوج کارگردانی هومن سیدی است. این صحنه بسیار فوق العاده و دوست داشتنی است و برای جامعه نسیان زده و خشونت دیده ایران امروز نسخه بسیار مناسبی است. هومن سیدی در فیلمسازی پیشرفت کرده و "خشم و هیاهو" علی رغم کاستی هایی که داشت (مانند سکانسی که حنا ضمن رد اعتراف به قتل خواستار گفتگو با خانواده مقتول می شود و چیزی نمیگوید و به نوعی همه از جمله بیننده را سرکار می گذارد و یا اینکه هیچ قاتل عاقلی بیماری که در کما است را به ضرب چاقو نمیکشد، بلکه تنها کافی است اکسیژن او را قطع کند!) نسبت به فیلم های قبلی او " اعترافات ذهن خطرناک من" و" سیزده" بسیار گام های بلندی برداشته است.
نوید محمد زاده مانند همه کارهایی که امسال از او دیدم به طرز دوست داشتنی فوق العاده است و بسیار از دیدن بازی او لذت می بردم. امیدوارم روزی شاهد بازی های درخشان او در سینمای هالیود باشیم. طناز طباطبایی اما، بازی شاخصی ارائه نداد و شاید به نوعی و از میانه فیلم به خصوص نقش او به نوعی تشابه با نقشی داشت که در فیلم "هیس دخترها فریاد نمی زنند" به عهده داشت و به مراتب ضعیفتر.
در مجموع فیلم آموزنده ایی برای قشر جوان و به خصوص متاهل جامعه بود و به همین دلیل دیدن آن را توصیه می کنم.
کاوه سلیمانی- تهران
3/1/95