میهمانی!
(درباره نمایش آشویتس زنان)
در این نوشته حسی به شما منتقل خواهد شد، حسی بر خواسته از یک نمایش
ذات انسان به گونه ای ساخته شده که همواره در جستجوی انتخاب بهترین هاست، بهترینی که بر پایه ذهن و اُرگانیسم بدن خودش و یا کلام دیگران به تصویر در می آید. بی تردید من و شما هم از این قائده استثنا نیستیم. روزی بهاری را با هوای معتدل در ذهن مجسم کنید که به مهمانی ای عجیب رفته اید! چهار نوع نوشیدنی گرم و سرد را در مقابل شما قرار داده اند و طبق قانون میزبان که تعصب خاصی هم روی آن داشته و مدام تاکید می کند. هر میهمانی تنها حق انتخاب یک نوشیدنی را دارد. نوشیدنی ها عبارتند از چای قند پهلوی اعلای تازه دم، آب هویج بستنی با عسل درجه یک کوهستان، هات چاکلت مخصوص ساخته شده از مرغوب ترین نوع شکلات، و یک لیوان بزرگ لیموناد تهیه شده از لیموی تازه. به نظر شما میهمان ها کدام نوشیدنی را انتخاب خواهند کرد؟ مسلما همگی به سراغ یک نوع خاص نخواهند رفت! و اگر از طریق چشم ناظری بالا بر صحنه بنگیرم خواهیم دید که همه نوشیدنی ها انتخاب خواهند شد.
گاهی وقت ها هوس چای قند پهلو می کنم و دلم لک می زند برای لمس حسی که صفا و صمیمیت در آن موج بزند، زیبایی خاص خودش را داشته باشد و تجربه ای بودن را به شکلی متفاوت به نقش در آورد.
آن شب نیز همین حس را داشتم. درب سالن نمایش با تاخیر باز شد، حدود پانزده دقیقه و کمی بیشتر!
تهیه کننده نمایش
... دیدن ادامه ››
(آشویتس زنان) پس از خوش آمد گویی گرم و پوزش به دلیل کاستی ها! تماشاگران را به سالن اجرا دعوت کرد. پدر و مادرش هم در میان جمع حضور داشتند. گل ها و هدیه های در دست تماشاگران صحنه ای زیبا را رغم زده بود. درب سالن باز شد، میزی چهارگوش و سبدی پر از میوه بر روی آن به همراه وسایل غذا خوری و چهار صندلی دورش، نخستین چیزهایی بود که نمایان شد؛ دور همی، میهمانی! آن هم در تاتر!!
ما (تماشاگران) وارد صحنه نمایش شدیم! پرده اول با حضور همه (تماشاگران و بازیگران) آغاز شد. همه بازیگر شده بودیم تک تک آدم های حاضر در صحنه و حتی من! عدم تفکیک و یکپارچگی جایگاه تماشاگران و صحنه ی اجرا که از جلوه های منحصر به فرد تاترهای کوچک کشورمان می باشد! تجربه ای نو را باعث شده بود، تجربه ی یکی شدن و یکی پنداشتن همه چیز! بازیگران و تماشاگران وجود همدیگر را به وضوح حس می کردند و همه ی ما فهمیده بودیم که در حال اجرای نقش خود هستیم! (نقش بازیگر و نقش تماشاگر) بازیگرانی که با نگاه ها و توجه تماشاگران زنده شده بودند و حرکت می کردند و تماشاگرانی که با تماشای بازیگران در ذهن خویش به خلق واقعیت و معنای جهان می پرداختند.
زنان و دختران رنج دیده از خشونت جنگ از ستم ها و ناعدالتی ها داد سخن راندند. دختری نوجوان بر روی ویلچر که نازی ها او را به دلیل صدای خوشش زنده نگه داشته بودند! و دیگرانی که با سلب شدن امتیاز انسانی و آزادی تبدیل به برده و مورد کامجویی افسری بی بند وبار.
تماشاگران با تماشای چشم های غرق در وحشت قربانیان وحشت را به وضوح می دیدند و ترس را حس می کردند. قربانیانی که قرار بود تا آخرین سلول خود در کوره بسوزند و مهنت و رنج خویش در جنگ را به اوج اندوه و تراژدی تبدیل سازند. و البته نوازنده ماهر صحنه که در گوشه ای پنهانش کردند تا گاه به گاه دستی بر سازش زند.
در صحنه ی پایانی افسر نازی بالاخره بر می خیزد و به حضار اشاره می کند؛ (او تماشاگران را به وضوح می بیند همانطور که تماشاگران او را به خوبی می بینند) و با فرافکنی خود را چرخ دنده ای ناچیز در ماشین کشتار به حساب می آورد! و باز این سئوال قدیمی فلسفی در ذهن تماشاگر نقش می بندد. به راستی چه کسی و یا کسانی می تواند در یک ماشین و یا سیستمی که برای کشتار و برتری طراحی شده مقصر باشد؟! آیا یک شخص منفرد و یا چرخ دنده ی کوچک آنقدر توان دارد که حرکتی بر خلاف چرخ دنده های بزرگ تر انجام دهد؟! آیا واقعا مقصری وجود دارد؟! و باز هم مسئله ی جبر و اختیار این بار در مواجهه با سیستم و ماشین مورد بازجویی قرار می گیرد.
نمایش با تشویق تماشاگران به پایان می رسد ولی میهمانی هنوز ادامه دارد! بازیگران، کارگردان و تهیه کننده در صحنه، در محاصر دوستان و تماشاگران ایستاده اند و تو می توانی به آنها ملحق شوی، رو در رو هم کلام شوی، گپی کوتاه بزنی، صمیمیت را در آغوش بگیری و سپس با لبخند و ذهنی راضی سالن را ترک کنی.
میهمانی خوبی بود و چای قند پهلو خوش طعم، چسبید. می دانم که باز هم هوس چای قند پهلو خواهم کرد. حتماً.... حتماً..... پایان.