در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ایمان باقری درباره فیلم دختر: دختر شروع خوبی دارد همانطور که مخاطب از اسم فیلم و موضوع آن انتظار دار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:15:06
دختر شروع خوبی دارد همانطور که مخاطب از اسم فیلم و موضوع آن انتظار دارد او را پرت می کند وسط بحثهای چند دختر در کافه و همهمه و بحثهای دخترانه و ماشین سواریشان به خوبی از آب درآمده فیلم یکی از این دخترها را انتخاب میکند تا به نمایندگی از آنها قصه ای از دغدغه آنها و ارتباط با اطرافیانشان را برای مخاطب تعریف کند. شخصیت پدر و خانوده دختر به خوبی معرفی میشوند تنش گیرایی بین دختر و پدر شکل میگرد سفر یواشکی دختر به تهران و مشکل پرواز در برگشت، عزمیت شبانه پدر در جستجوی دختر به درستی دراماتیزه میشوند و مخاطب با فیلم سرپایی روبه روست اما درست بعد از سکانس خوب سیلی خوردن ستاره از پدرش به یکباره فیلم دوپاره میشود روایت شکل عوض میکند و فیلم وارد فازی میشود که مخاطب انتظارش را ندارد. ریتم می افتد، موقعیت از حالت تحرک به حالت ایستا درمی آید و از همه مهمتر شخصیت ستاره به عنوان مرکز ثقل فیلم به حاشیه رانده میشود و شخصیت عمه جای او را میگیرد. حتی شخصیت پدر هم تا حدی در اواخر فیلم عقیم میماند. نمی دانم علت اینکه میرکریمی مسیر عوض میکند دقیقا چیست آیا نمیداند که چطور فیلم را در این مسیر اولیه پیش ببرد که از او بعید است یا محافظه کاری و یا عجله برای روشنگری کار دستش داده. در هر صورت او ساختار ملتهب پیش رونده فیلم را قربانی نمادپردازی صریح ( حال و روز عمه آینه آینده دختر) و نتیجه گیری زودهنگام ضمنی (فروپاشی اقتدار پدرانه) میکند تا اینکه بخواهد ما را با احوال دختر درنمود درونی (ارتباط ملتهب با پدر مقتدر و کم عاطفه اش که درک درستی از روحیات دختر ندارد) و نمود بیرونی (سرگردانی در کلان شهر بی رحم) بیش از پیش جلو ببرد. شخصیت عمه در طول فیلم قبل از حضور پررنگش به خوبی زمینه چینی نمیشود ما هنوز مختصات زندگی عمه و شخصیتش را به خوبی نمیشناسیم و فیلمساز هم حتی هنگام حضور عمه ذره ذره اطلاعات میدهد اما از آن طرف از ما میخواهد بلافاصله او را به عنوان جانشین دختر فیلم که بیش از نیمی از فیلم با او همراه بودیم قبول کنیم هرچند زارعی بازی عمیقی ارائه میدهد اما نقش هنوز برای مخاطب عمیق نشده است بنابراین شخصیت عمه که به درستی جا نیافتاده شخصیت دختر را هم از تکامل باز میدارد. در نتیجه مشکل عمه با شوهرش گنگ و پرخاش یکباره به برادرش به خوبی درک نمیشود دفاع دختر (که فیلمساز او را در یک سوم پایانی به داخل اتاق عمه رانده است) از پدر در برابر پرخاش عمه هم چندان قابل درک نیست همینطور آن توصیه آخر عمه به دختر (که هیج جا خانه آدم نمیشود) توصیه ای تحمیلی به نظر میرسد. بنابراین در اینجا عوض کردن دودکش خانه عمه در پایان فیلم به عنوان نشانه ای موجز از دگردیسی دنیای آدمهای فیلم نمیتواند مثلا به اندازه روشن شدن رادیو و چرخیدن پنکه در پایان یه حبه قند تاثیرگذار و عمیق باشد.