میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو
لنگریست
نگاهت
شکست ستمگریست
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
...................................................
واقعا این یک سفر ، یک کتاب نبود!!! یک دنیا شعر ، یک دنیا عشق ،
... دیدن ادامه ››
یک دنیا عاشق و یک دنیا معشوق بود ....
شاملو و آیدا ...
آیدا و شاملو ...
آیدا ، حضورش تجلی ترجمان اشعار شاملو بود حی و حاضر در برابرمان ، با نگاهش با چشمانش با کلامش و صدایش ، اشعار شاملو را با تولدی دیگر می سرود ...
در نگاهت همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
وقتی ازشون پرسیدم ، چطور میتونستین جواب اون نامه های شاملو رو ندین و سکوت کنید ، با صدایی لرزان گفت : جور دیگر بعدا جبران میکردم قربون ... در نگاهش آنی بود ... که هیچوقت فکر نکنم بتونم فراموشش کنم .
دوستان عزیزم ، ژیواری های محترم ، سیاوش رامش ، حسن همایون و همچنین تیوال ، امین خان مهدوی از بابت تدارک این سفر به وادی شعر ، شور ، عشق و عاشقی از شما ممنونم ، نه ، خیلی خیلی ممنونم ...
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب ...