روز های بارانی
نگرانت می شوم
می ترسم دلتنگ شوی
از خانه بزنی بیرون
چترت را فراموش کنی
باران ببارد
ابر ها اشک هایشان را کلمه کنند
بپاشند روی تنت
خیس شوی
و کسی نباشد
چترش را روی سرت بگیرد
تو
... دیدن ادامه ››
از هجوم آن همه کلمه
بترسی
شانه هایت به لرزه بیفتد
حرف های نگفته ات یخ بزند
دست هایت تنها بماند
هیچکس نباشد
پالتو اش را روی شانه هایت بیاندازد
هیچ کس نباشد
دست هایت را بگیرد
می ترسم
بغض روز های رفته را
با آسمان شریک شوی
اشک هایت
با باران یکی شود
و هیچکس نباشد
تو را در آغوش بگیرد
آرامت کند
باور کن
روز های بارانی
بیش از هر روز دیگری نگرانت می شوم.
((محمد شیرین زاده))