سکوتم را حوصله کن
من پرم از فلسفه های زرد و سیبهای کال
و کمالی که در نیمه راه نا تمام ماند
پرم از اندوه قرن،
از اذهان آشفته
و کلافهای تردید و ترس که درهم تنیده شد
پائیز و بهارم،
درهم آمیخته،
سردرگم میان لحظه های روزمره که هیچگاه پایانشان نبود
اندیشه ام ،
اندیشه ای خاک خورده
که زیر خاکستر ستاره و آرزو
پیله کرد کلافگی هایش را
در حفره های سنگی صبوریت
و گره زد پروانگی هایت را
به رگهای طلائی بالهای نورسیده اش...
از: ش.ک