از خنده های توی خیابان شروع شد
از روزهای ابری آبان شروع شد
موهای گندمی و لبی سرخ مثل سیب
با یک نگاه! قصه ی انسان شروع شد
من متهم به چشم شما شد و بعد از آن
از پشت گیسوان تو زندان شروع شد
ایمان به چشم های تو هرگز گناه نیست
از «اهدنا الصرا ... » ی تو قرآن شروع شد!
ابلیس از حرارت تو شعله ور شد و
آن وقت ناسپاسی و عصیان شروع شد
«بودا»ی من! «الهه» ی قدیّسِ
... دیدن ادامه ››
«مشرقی»!
از «شمس» چشم های تو عرفان شروع شد!
وقتی که باد پیرهنت را کنار زد
از برف دست هات ، زمستان شروع شد
از عشق گفتم و غم تو سوی آسمان
بغض خدا شکست ، و باران شروع شد...