ایران تئاتر _سید علی تدن صدوقی:
ماتریوشکا یا ماریوشکا عروسکهای چوبی وتوخالی روسی است که در تمام دنیا معروف است عروسکهایی که از بزرگ تا کوچک در دل یکدیگر قرار میگیرند. تعداد این عروسکها از پنجتایی تا ششتایی و هفتتایی و... به نسبت ساخت و طرح متغیر است. درواقع شما هر بار با این عروسکها به یک کشف میرسید
ماتریوشکا یا ماریوشکا عروسکهای چوبی وتوخالی روسی است که در تمام دنیا معروف است عروسکهایی که از بزرگ تا کوچک در دل یکدیگر قرار میگیرند. تعداد این عروسکها از پنجتایی تا ششتایی و هفتتایی و... به نسبت ساخت و طرح متغیر است. درواقع شما هر بار با این عروسکها به یک کشف میرسید. از جز بهکل و از کل بهجز اینکه پس از هر عروسکی عروسک دیگر از دل آن بیرون میآید تا به آخر و اینها همه در یک ارتباط ماهوی نیز با یکدیگر قرار دارند وهمدیگر را چون پازلی تکمیل میکنند. این نام وجهتسمیه ای مناسب است برای هشت داستان کوتاه آنتون چخوف که پارسا پیروزفر آنها را برای اجرای صحنهای بخوبی تنظیم کرده است. باید گفت داستانهای کوتاه چخوف فی النفسه قابلیت دراماتیزه شدن را در خوددارند ازاینرو که اولاً چخوف خود یک نمایشنامهنویس چیرهدست بوده است و با عناصر و قواعد درامنویسی کاملاً آشنا. دوما حتی داستانهای کوتاه او بهگونهای شخصیتپردازی و پرداختشدهاند. ازاینرو برای صحنه کاملاً مناسب هستند. پارسا پیروزفر بخوبی این داستانهای کوتاه را که باهم مرتب هستند دراماتیزه کرده و کنار هم چیده است. شخصیتهای چخوف یکلایه پنهان در پس خویش دارند که باید کشف شوند. واقعیتی که ما میخواهیم هماره آن را از دیگرا ن مخفی کنیم. ازاینرو چخوف هماره بعد روانشناختی نیز به شخصیتهایش میبخشد طنزی که او بکار میگیرد را میتوان «طنزی گروتسک» نامید چون نمیگذارد که شما تماماً قهقهه
... دیدن ادامه ››
سر دهید.
در اکثر مواقع خنده شما از سر آگاهیای است که نسبت به شخصیت و اعمال او پیداکردهاید؛ و به موقعیتی که در آن گرفتارشده و خویش موجب آن گردیده میخندید. خندهای که پس از درک واقعیت نهفته در پس آن در گلویتان میماسد و شمارا به فکر وامیدارد. چراکه خویش و اطرافیانتان را در شخصیتهای چخوف میبینید. هرچند که او برای زمان خود ومحیط زندگیاش یعنی روسیه اواخر سالهای ۱۸۰۰ میلادی و مردم و فرهنگ آنجا مینوشته اما بهگونهای جهانشمول است چون شخصیتها و وقایعش را از بین مردم عادی انتخاب میکند. اتفاقهایش سادهاند مانند رویدادهایی که برای همه ما در زندگی پیش میآید. به همین جهت دچار مرور زمان نمیشود. تضادها و تناقضات طنزگونه و دراماتیک، مسایل ومعذلات اجتماعی، روابط بین افراد. افکار و تخیلات وسواس گونه، اشرافیت رو به اضمحلال با سنتها و آداب گاه پوسیده وبی معنی، خرافاتی که در بین مردم رایج است، تفکرات مالیخولیایی افراد، وساوس درونی و فکری که به اعمالی مضحک و گاه ابلهانه کشیده میشوند، فحشا و ابتذال، قبول سرنوشت، ترس از حرف زدن، ستم وزورگویی ای که صاحبمنصبان به زیردستان روا میدارند و... تمامی مسایل و مشکلات ومعذلات مربوط به انسان و جوامع رو به رشد بشری. همه و همه در آثار چخوف بچشم میخورند و همینهاست که او و آثارش را جهانشمول و همهفهم کرده است. چون در عین سادگی مسایل مهمی را بازمیگوید که حتی زیر متنهای عمیق انسان شناسانه وروانشناختی و فلسفی و شناختشناسانه و زیباشناسانه انسانی و هنری را در خوددارند. او ما را با خویشتن خویش آشنا میکند ونقاب از چهره انسانها و شخصیتهایشان برمیگیرد تا خود اصلی و واقعیت نهفته در درونشان را بنمایانند. وهم ازاینروست که شخصیتهای او چندبعدی و روانشناسانه هستند.
او رئالیست خاص خود را دارد. رئالیستی اجتماعی که با طنز مخصوص چخوف آمیختهشده و «طنز گروتسک» را ایجاد میکند. اگر خوب بنگریم شخصیتهای او ابعادی کاریکاتور گونه نیز دارند. شخصیتهای او بهنوعی همه گرفتارند او حتی عشق را نیز نوعی گرفتاری میداند. بهر صورت باید گفت چخوف وآثارش هیبچگاه کهنه و دچار مرور زمان نمیشوند؛ و به همین دلیل هم مخاطب باشخصیتهایش ارتباط برقرار میکند چون ملموس است. این شاید به شناخت چخوف نسبت به انسان و جسم و روح و روان او بهعنوان یک پزشک نیز برگرد د. چخوف از فیزیولوژی و ارگانیسم انسان وتاثیر انواع بیماریهای جسمی بر روح و روان او که بهطریقاولی موجب بیماریهای روانی و روحی و رفتار خاص هر فرد می گردد اطلاع و کافی داشته وبر آنها اشراف کامل دارد و همین موضوع به شخصیتپردازیهای او کمک شایانی کرده است. چخوف چون جراحی چیرهدست شخصیت آدمها را که بهظاهر پیچیده است چون «بطریق اولی انسان موجود پیچیدهای است» با چاقوی بینش ژرف دراماتیک و ادبی میشکافد و تشریح میکند. وهم ازاینروست که مخاطب بهراحتی با آثار او ارتباط برقرار کرده وآنها را درک نموده ومی فهمد و باز بطریق اولی این آثار تأثیر شگرف خود را به لحاظ همان تزکیه نفس معروف روی او گذارده و موجب نوعی کاتارسیس در مخاطب میشود.
پارسا پیروزفر اما با شناخت خوب از چگونگی پرداختهای چخوف و روند داستانها و نمایشنامههای او توانسته با یک دراماتورژی آگاهانه بهتنهایی تمامی شخصیتهای هشت داستان کوتاه او را بازی کرده و به صحنه بکشد او با انتخاب دقیق ابزار صحنهای خود «اکساسوار» و چیدمان ساده اما درست حرکات و میزان و طراحی صحنه ولبا س کاربردی و دراماتیک بهاره مصدقیان و موسیقیای فراگیر وهمسو با متن و فضای داستانها در یک چرخه مرتبط چون «عروسکهای ماتریوشکا» این هشت داستان را به صحنه بیاورد. او که خود هم کارگردان است وهم تنها بازیگر نمایش با تغییرهای کوچک اما تأثیرگذار و قابلتمایز در لحن، رفتار، میمیک، حس، کنش و واکنش و... توانسته حدود بیست شخصیت را بدون آنکه تکراری و کلیشهای و حوصله سر برشود و با ادا واطوارهمراه گردد در عین سادگی اما نسبتاً عمیق به رو صحنه بیاورد. بازیهای پارسا پیروز فر روان و بدون اغراقهای کلیشه ایست. بهگونهای که در صد دقیقه زمان نمایش احساس خستگی و تکرار نمیکنی؛ زیرا ریتم خوب بیرونی و درونی کار تو را با خود همراه کرده نمیگذارد که حوصلهات بدر شود. ازاینرو ریتم کل اجرا نیز مطلوب به نظر میرسد. شاید بتوان گفت که ما با یک منو درام سروکار داریم اما چون شخصیتها متعدد هستند و حضور صحنهای بازیگر خود را به رخ میکشد از این منودرام آزرده و خسته نمیشویم. شاید یکی از نقاط قوت کار پیروزفر حضور راحت وبی پیرایه او روی صحنه وایضا از نقشی به نقش دیگر شدن است.
او همچون عروسکهای ماتریوشکا و چون شعبدهبازهایی که از کلاهشان هر بار چیز تازهای بیرون میآورند. ماجرایی تازه و داستانی دیگر برایت بیرون میآورد واین البته ابتدا به چیرهدستی چخوف برمیگردد. تمام این داستانکها یک ارتباط ماهوی به لحاظ موضوعها، زیر متن، شخصیتها ومسایل مبتلابه اجتماعی و روحی و روانی و...با یکدیگر دارند. همچون همان عروسکها باهم مرتبط اند و در دل یکدیگر و گاه از دل یکدیگر برمیآیند یعنی یکی موجب بروزوظهور دیگری میگردد. حلقه ارتباط همه اینها بهجز آنچه که گفته شد تناقضات یا پارادوکسها، تضادها، رویدادهای انسانی ساده و معمولی اما تأثیرگذار و... نیز میتواند باشد.
حتی بروشور نمایش نیز تداعیگر وجه ماتریوشکایی است که آدم را یاد یکی از عکسهای معروف هیچکاک میاندازد او نیز در دل هر ماجرا و اتفاق، ماجرا و رویداد و اتفاقی دیگر را مینهاد و چون یک شعبدهباز آن را از کلاه هیچکاکیاش بیرون میآورد از پس یک خرگوش کبوتری و خرگوشی و ماجرایی دیگر. همچون چخوف که استادانه اینگونه میکند. پیروز فر حتی طراحی بروشور را نیز با تفکر خاصی انجام داده است که همسو با مفاهیم متن و نام نمایش است. درهرحال باید گفت پارسا پیروزفر چهرهای تئاتری است و نه سینمایی که دارد دین خود را به تئاتر بخوبی ادا میکند و قدر تئاتر را میداند. برخلاف خیلی از سینماییها که برای خودنمایی و یا چشموهمچشمی به تئاتر رو میآورند و البته نمیتوانند در تئاتر خودی نشان دهند چون تئاتر با سینما بسیار متفاوت است. بگذریم شاید بتوان گفت که پیروزفر میبایست در بعضی از فضاسازیها و تغییر لحنها بیشتر دقت کند که اولاً شبیه هم نشوند دوما تکراری و کلیشهای نگردند، سوما تصویرسازی ها و فضاسازی گویا و قابلفهم و درست و دقیق باشد. البته چنانچه بتواند ریتم کل کار را نیز کمی تندر کند بهتر است. چون در آن صورت به زمان مطلوبتری دست پیدا خواهد کرد. باید گفت پارسا پیروزفر پس از گذشت چند سالی که روی تئاتر متمرکزشده است دیگر دارد تبدیل به یک بازیگر و کارگردان تمامعیار تئاتری میشود. در حال شاهد نمایشی خلاقانه و اجرایی گرم از او بودیم که با درک طنز چخوف کار درخوری را ارائه کرد. بازی او در این نمایش میتواند نمونه خوبی برای بازیگری و تحول در ارائه شخصیتهای مختلف توسط یک بازیگر باشد به پیروزفروگروهش خسته نباشید میگویم.
http://theater.ir/fa/65563