با سلام
دوست دارم نقد خودم رو با نقاط قوت نمایش شروع کنم که اعتماد به نفس نمایش در بیان دو تا از تابو هایی بود که کسی زیاد جرئتش رو نداره بیان کنه.
اولیش این بود که به روش خودش داشت میگفت دین و مذهب نسبت به گذشته تو جامعه متروک تر شده. این مطلب رو به این صوبت بیان میکرد که ازدواج مذهب پیامبره رو از زبان یه پیر زن آلزایمری بیان میکرد و اینکه تمام تماشاچی ها به این مطلب میخندیدن که کار زیبایی بود در نوع خودش و در واقع عمق سوالی که دخترک میپرسید که آدم ها چرا ازدواج میکنن از یه جامعه و یک دین میگذشت و به تمام آدم ها میرسید. از این مطلب لذت بردم.
دومیش مسئله ی سقط جنین هست که بازیگران با جرئت راجع بهش حرف میزدن و به طور جدی بهش فکر میکردن. همین مسئله راجع به طلاق هم صادق بود.
اما بزارین از دید تئاتر به این تئاتر نگاه کنیم. و اولین مطلبی که تو این زمینه میشه گفت اینه که یه کارگاه مددکاری اجتماعی و مشاوره با یه نمایش تئاتر فرق داره. تئاتر صحنه ایه که وقتی نور برای اولین بار توش میتابه آدم رو میخکوب میکنه و محو خودش میکنه. چنین عنصری به هیچ عنوان تو این نمایش وجود نداشت و برخی از دلایلش رو خدمتتون عرض میکنم.
اول اینکه بازیگران بازی فوق العاده مصنوعی ای داشتن. حذف یه بازی خوب از یه تئاتر مثل این میمونه که بستنی رو داغ بخوری. نه از گلوی آدم پایین
... دیدن ادامه ››
میره نه شیرینیش برای آدم مطلوب میشه .
دوم اینکه یه موضوعی هست توی نمایش جدا از طبیعی بازی کردن و به اون میگن: committing to the moment. اگه خدای نکرده گوشی یه نفر توی سالن داره زنگ میزنه این وظیفه ی شما نیست آقا نادر که با نگاه عصبانیتون متوجهش کنی. چنین کاری نه تنها سیلی محکمی توی بازی خودتونه بلکه توهین به شعور تماشاچی تئاتره. این مسئله رو توی جای جای نمایش میتونستین ببینین.تماشاچی احترام زیادی توی این نمایش نداشت. و این مسئله رو از رفتار فوق العاده زشت دربان نمایش هم میشد فهمید. بنده به نمایش تئاتر نمیرم که متوجه بشم شما آدم های هنری ای هستین؛ بلکه میرم اونجا که از زیبایی تفکر های بلند لذت ببرم.
امیدوارم دست اندر کاران یاد بگیرن چجوری به تماشاچی ها احترام بذارن و بدونن توهین هاشون چجوری یاد آدم میمونه.
اما برای نکته ی آخر برگردم به خود تئاتر و مقایسه اش کنم با نمایش خشکسالی ودروغ. بازی طبیعی و زیبای اون تئاتر باعث میشد لحظات اون نمایش تو ذهنتون ثبت بشه و با نمایش ارتباط برقرار کنید. سناریو ی طراحی شده توش هم به صورتی حرفه ای شما رو با زندگی افراد نمایش همراه میکرد. اما تو این نمایش بازیگران مثل ربات با هم صحبت میکردن و میتونستی حس کنی که دارن سعی میکنن احساس رو تو بازیشون بیارن. مثال بستنی رو یادتون میارم. و در نهایت بدونید نیاز به کارگردان یه تئاتر در اینکه یه مرد و یه زن رو بیش از حد معمول به هم نزدیکه کنه مثل گریه ی مظلومانه ای برای جلب توجه یه بچه میمونه ؛ همه میدونن یه بچه کی داره برای جلب توجه گریه میکنه آقای کارگردان.
بدونید تنها عنصر طبیعی ای که توی این نمایش وجود داشت صدای رابطه ی جنسی دو گربه ای بود که به دلیل کیفیت پایین سالن نمایش داشتم میشنیدم. و صد حیف که یک هفته زودتر نتونستم بیام این نمایش رو ببینم که بتونم افراد بیشتری رو منع کنم که برای دیدنش بیان. صد حیف.