سلام, ساعت 1:35 نیمه شب است.
امروز ساختمان پلاسکو آتش گرفت. یادت هست که چندی پیش با او رفته بودیم پلاسکو, چون میخواستیم ماهی بخریم.
آتش از طبقه 11 شروع شد. برای تنگ ماهی شن هم خریدیم.
آتش همینطور طبقات را طی میکرد تا اینکه رسید به طبقه 4. ماهی من آبی - صورتی بود و ماهی او قرمز با چشمان سیاه.
مردم جمع شده بودند, راه بندان شده بود. من گفتم که صورتی صداش میکنم و او گفت بهش میگم چشمون سیاه.
خبرهای پلاسکو را از تلگرام دنبال میکردم. مردمی که جمع شده بودند تنها با موبایلهای در دستانشان فیلم و عکس میگرفتند.
من با او دعوایم شد.راه را برای حرکت آمبولانسها بسته بودند.
و بعدتر در همان روزی که ازهم جدا شدیم اول ماهی او مرد و ماهی من سه روز بعدترش.
اخبار را که دنبال کردم فهمیدم ساختمان پلاسکو ریخت
و هیچش نماند جز خاطرات.