چشم انداز
من چشم انداز را
نگاه می کنم :
با چشمی گریان و چشمی خندان .
در چشم گریان من
این تن عزیزی ست
که به دست گورکن
زنده به گور می شود
ودر چشم خندانم
این قرص آفتابن ست
که از مغاک خاک
سر بر می کند .
آری
من چشم انداز را
نگاه می کنم :
با چشمی خندان و چشمی گریان
مسعود احمدی اسفند 59 تهران