چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق پای دار قالی
بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم.
حیف که پولشری نتوانست گل سرخش را پرتاب کند؛ و این چقدر برای همه ی ما رخ میده. پولشری زنی است بسیار حساس با طبع لطیف که بنا به شرایط زندگی اش، هنر سخنوری خوبی ندارد و توان بروز احساساتش را ندارد. زنی که عشق و مهر از درونش فوران می کند، اما بنا به زندگی زمخت گذشته اش، یارای بیان آن را ندارد. نمایش مرا به یاد داستان شازده کوچولوی دوسنت اگزوپری انداخت. پولشری دنبال اهلی کردن مرذ بلند قد چشم آبی بود و یا شاید خودش هم اهلی شده بود، اما تنها و تنها افسوس آن عشق برایش باقی ماند. شاید تنها مسولیتی که از اهلی شدن نصیبش شد، مراجعه به اداره پلیس برای شناسایی پیکر بی جان عشق اش بود. پولشری از آن دست آدم هایی است که تاوان جبر جغرافیا و زمان خود را می دهد، با این حال درونش گلستان عشق و شور زندگی طراوت خاص خود را دارد.
بازی خانم پاوه نژاد خیلی خوب بود و انتخاب مناسب موسیقی فضای نمایش را لطیف و با احساس می کرد. شاید کافه پولشری تنها تاتری بود که خندیدم و در نهایت با چند قطره اشک برایم به پایان رسید.