تشخصی که آدم از خود قطعه موسیقی "نوای اسرار آمیز" و ارزش و جایگاه اون تو زندگی کاراکترها انتظار داره، شکل نمیگیره. ناسلامتی "این
... دیدن ادامه ››
تنها چیز مشترکیه" که این دو مرد از هلن دارن.
دیالوگی مهم از زنورکو هست که وقتی برای سومین بار اریک لارسن سمت دستگاه پخش میره و نوای اسرارآمیز رو پخش میکنه، میگه: "منو میبخشید ولی عادت ندارم در شنیدن این موسیقی با کسی شریک شم... راستشو بخواید هیچی رو عادت ندارم تقسیم کنم" که به سادگی کنار گذاشته شده. ضمنا تو همین دیالوگ حیاتی طعنه تکرار شونده [محبوب شراکتی/عشق تقسیمپذیر] از جانب زنورکو بار اریک میشه که مثل چهار مورد دیگه موجود در نمایشنامه، همگی حذف شدهان.
من البته اون موسیقی باکلام آخر کار رو اصلا دوست نداشتم و به نظرم با هیچ چسبی به بدنه اجرا نمیچسبید.
هلن چه جوری وارد زندگی اریک شد؟ نویسنده تو نمایشنامهاش تو سه جمله و نصفی گفته ولی تو اجرا لزومی دیده نشده بیان بشه.
تغییرات دو-سه ساله در نقاط عطف ماجراها در متن اشمیت هم لابد دلیلی داشته که من متوجهش نشدم.
اگه بتونم این موارد مختصر رو نادیده بگیرم، باید بگم از کلیت اجرا و بهویژه بازی مسلط کیایی در تمام طول کار لذت بردم. دکور نمایش هم بسنده بود و فضا رو به قدر کافی میساخت. میدونید خدا رو شکر خیلی سخته از متنهای این نویسنده - اون هم این کارش - اجرای نامطبوعی درآورد.