دیدن دو نمایش با تِم عاشقانه و با فاصله کم زمانی جالب به نظر می رسه ...
دو هفته پیش "شرقی غمگین" و امشب "چشم هایی که مال توست".
"شرقی غمگین" رو که دیدم خیلی نتونستم با مضمون عشقی که درش وجود داشت ارتباط برقرار کنم و شاید این عجیب بود، مخصوصا از دیدگاه دوستی که دوبار این نمایش رو دیده بود و به نظر لحظه به لحظه و کل روایت داستان رو قورت داده بود و باهاش زندگی کرده بود. حتی اشک هایی که احتمالا موقع دیدن این نمایش ریخته بود رو می شد حس کرد... و من خیلی ناراحت شدم که اونقدر نشده که این نمایش رو درک کنم تا بتونم حداقل تو عالم دوستی باهاش هم دلی کنم و کلام به کلامش
... دیدن ادامه ››
بگذارم.
البته یه موردی تو نمایش "شرقی غمگین" بود که دل من رو زدو اون نمایش بدنی جنسی بود که از طرف آقای شاهی و افشاریان روی سن به وجود اومده بود. به نظرم هیچ توجیهی برای نمایش یقه باز آقای افشاریان ، همچنین بدن تاتو شده آقای شاهی وجود نداشت و این به طور کامل حواس یک زن تماشاچی رو پرت می کرد. از طرفی، خیلی از دیالوگ های پیچیده و پر ایهام سر در نمیارم و به نظرم خیلی صریح و روراست به عشق نپرداخته بود. شاید هم چون من زن هستم، این روایت از عشق رو خیلی متوجه نشدم.
امروز که نمایش "چشم هایی که مال توست" رو دیدم تازه خیلی مسائل برام روشن شد این نمایش برعکس "شرقی غمگین" کاملا برام ملموس بود، چون داستان عشق یک زن بود و من تو لحظه لحظه اجرای نمایش توسط خانم رهنما ته دلم گریه بود ولی اشکی پایین نمی اومد.
علی عشقی "شرقی غمگین" خودش بود و خودش ولی نغمه عاشق پیشه تو "چشم هایی که مال توست" مسئول یه پسر بچه پنج ساله هم بود و مجبور بود خودش رو سرپا نگه داره، تعاملات اجتماعی رو داشته باشه، زخم زبون از عمه خانم و دیگران بشنوه و ...
آرزوی مردن می کنه ولی دلش به مردن هم رضا نیست چون مادره، چون آخر خط یک زن نیست شدن از وجود جسمی نیست. چون آخر خط زندگی یک زن عاشق همون لحظه ایه که احساسش تَرَک برمی داره و خُرد و خاک شیر می ریزه زمین ... همون لحظه ای که معشوق بی تفاوت و بی توجه با نگاهی سرد ترکش می کنه.
البته که هر دو تیم "شرقی غمگین" و "چشم هایی که مال توست" محترم، محبوب و شایسته تحسین هستند...
ولی کاش می شد لااقل توی عشق به یک نگاه هم گرایانه تری بین زن و مرد رسید، شاید اینجوری دنیا جای بهتری برای عاشقی کردن می شد و این همه زن و مرد تنها و غمگین وجود نداشت...
http://www.bineshenik.com/details.php?id=46