در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرناز علمیه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:13:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش ملاقات خوب بود ولی همزمانی ساعت نمایش و صدای بلند دعا و نیایش مسجد که نیم ساعت اول به طور کامل شنیده می‌شد کمی حس نمایش رو به هم ریخت. در کل تاتر شهر نیاز به بازسازی داره صندلی و سن اون قابل مقایسه با تالار وحدت نیست. و اصلا انتظار نمیرفت که اکوستیک نباشه و صدا داخل فضا بیاد
به نظر من تئاترشهر خیلی بهتر از تالاروحدت هست برای تئاتر. تالار وحدت سر نفر جلویی مانع دید میشه. همچنین اگر صحنه نمایش شلوغ باشه و بازیگرا روی سن پخش باشن با حرکت چشم نمیشه کل صحنه رو دید. تئاترشهر واقعا برای تئاتر هست اما تالاروحدت نه برای موسیقی مناسبه.
۱۹ فروردین ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستان نمایش نزدیک به نمایش "چشم‌هایی که مال توست" بود، البته متن به نظرم قوی‌تر از اون بود.
و در کل اجرای خانم رهنما که پر از احساسه، خیلی دوست دارم اگه می‌شد ایشون و آقای سجادافشاریان
با محوریت موضوع عشق به اتفاق هم داستانی می‌نوشتند و اجرا می‌نمودند...
به نظرم نمایش بسیار جذابی می‌شد
عشق از دیدگاه زنانه و عشق از دیدگاه مردانه
با بازی با احساس دو اسطوره احساس و عشق خانم رهنما و آقای افشاریان ... تصورش هم تحسین برانگیزه :-*
واقعا عالی می‌شه
من هردوی این بزرگواران رو در عرصه‌ی هنر ستایش می‌کنم
تصورش هم باعث شد مو به تنم راست شه از شعف
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیدن دو نمایش با تِم عاشقانه و با فاصله کم زمانی جالب به نظر می رسه ...

دو هفته پیش "شرقی غمگین" و امشب "چشم هایی که مال توست".

"شرقی غمگین" رو که دیدم خیلی نتونستم با مضمون عشقی که درش وجود داشت ارتباط برقرار کنم و شاید این عجیب بود، مخصوصا از دیدگاه دوستی که دوبار این نمایش رو دیده بود و به نظر لحظه به لحظه و کل روایت داستان رو قورت داده بود و باهاش زندگی کرده بود. حتی اشک هایی که احتمالا موقع دیدن این نمایش ریخته بود رو می شد حس کرد... و من خیلی ناراحت شدم که اونقدر نشده که این نمایش رو درک کنم تا بتونم حداقل تو عالم دوستی باهاش هم دلی کنم و کلام به کلامش ... دیدن ادامه ›› بگذارم.

البته یه موردی تو نمایش "شرقی غمگین" بود که دل من رو زدو اون نمایش بدنی جنسی بود که از طرف آقای شاهی و افشاریان روی سن به وجود اومده بود. به نظرم هیچ توجیهی برای نمایش یقه باز آقای افشاریان ، همچنین بدن تاتو شده آقای شاهی وجود نداشت و این به طور کامل حواس یک زن تماشاچی رو پرت می کرد. از طرفی، خیلی از دیالوگ های پیچیده و پر ایهام سر در نمیارم و به نظرم خیلی صریح و روراست به عشق نپرداخته بود. شاید هم چون من زن هستم، این روایت از عشق رو خیلی متوجه نشدم.

امروز که نمایش "چشم هایی که مال توست" رو دیدم تازه خیلی مسائل برام روشن شد این نمایش برعکس "شرقی غمگین" کاملا برام ملموس بود، چون داستان عشق یک زن بود و من تو لحظه لحظه اجرای نمایش توسط خانم رهنما ته دلم گریه بود ولی اشکی پایین نمی اومد.

علی عشقی "شرقی غمگین" خودش بود و خودش ولی نغمه عاشق پیشه تو "چشم هایی که مال توست" مسئول یه پسر بچه پنج ساله هم بود و مجبور بود خودش رو سرپا نگه داره، تعاملات اجتماعی رو داشته باشه، زخم زبون از عمه خانم و دیگران بشنوه و ...

آرزوی مردن می کنه ولی دلش به مردن هم رضا نیست چون مادره، چون آخر خط یک زن نیست شدن از وجود جسمی نیست. چون آخر خط زندگی یک زن عاشق همون لحظه ایه که احساسش تَرَک برمی داره و خُرد و خاک شیر می ریزه زمین ... همون لحظه ای که معشوق بی تفاوت و بی توجه با نگاهی سرد ترکش می کنه.

البته که هر دو تیم "شرقی غمگین" و "چشم هایی که مال توست" محترم، محبوب و شایسته تحسین هستند...

ولی کاش می شد لااقل توی عشق به یک نگاه هم گرایانه تری بین زن و مرد رسید، شاید اینجوری دنیا جای بهتری برای عاشقی کردن می شد و این همه زن و مرد تنها و غمگین وجود نداشت...
http://www.bineshenik.com/details.php?id=46
امیرمسعود فدائی و مریم زارعی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیدن دو نمایش با تِم عاشقانه و با فاصله کم زمانی جالب به نظر می رسه ...
دو هفته پیش "شرقی غمگین" و امشب "چشم هایی که مال توست".
"شرقی غمگین" رو که دیدم خیلی نتونستم با مضمون عشقی که درش وجود داشت ارتباط برقرار کنم و شاید این عجیب بود، مخصوصا از دیدگاه دوستی که دوبار این نمایش رو دیده بود و به نظر لحظه به لحظه و کل روایت داستان رو قورت داده بود و باهاش زندگی کرده بود. حتی اشک هایی که احتمالا موقع دیدن این نمایش ریخته بود رو می شد حس کرد... و من خیلی ناراحت شدم که اونقدر نشده که این نمایش رو درک کنم تا بتونم حداقل تو عالم دوستی باهاش هم دلی کنم و کلام به کلامش بگذارم.
البته یه موردی تو نمایش "شرقی غمگین" بود که دل من رو زدو اون نمایش بدنی جنسی بود که از طرف آقای شاهی و افشاریان روی سن به وجود اومده بود. به نظرم هیچ توجیهی برای نمایش یقه باز آقای افشاریان ، همچنین بدن تاتو شده آقای شاهی وجود نداشت و این به طور کامل حواس یک زن تماشاچی رو پرت می کرد. از طرفی، خیلی از دیالوگ های پیچیده و پر ایهام سر در نمیارم و به نظرم خیلی صریح و روراست به عشق نپرداخته بود. شاید هم چون من زن هستم، این روایت از عشق رو خیلی متوجه نشدم.
امروز که نمایش "چشم هایی که مال توست" رو دیدم تازه خیلی مسائل برام روشن شد این نمایش برعکس "شرقی غمگین" کاملا برام ملموس ... دیدن ادامه ›› بود، چون داستان عشق یک زن بود و من تو لحظه لحظه اجرای نمایش توسط خانم رهنما ته دلم گریه بود ولی اشکی پایین نمی اومد.
علی عشقی "شرقی غمگین" خودش بود و خودش ولی نغمه عاشق پیشه تو "چشم هایی که مال توست" مسئول یه پسر بچه پنج ساله هم بود و مجبور بود خودش رو سرپا نگه داره، تعاملات اجتماعی رو داشته باشه، زخم زبون از عمه خانم و دیگران بشنوه و ...
آرزوی مردن می کنه ولی دلش به مردن هم رضا نیست چون مادره، چون آخر خط یک زن نیست شدن از وجود جسمی نیست. چون آخر خط زندگی یک زن عاشق همون لحظه ایه که احساسش تَرَک برمی داره و خُرد و خاک شیر می ریزه زمین ... همون لحظه ای که معشوق بی تفاوت و بی توجه با نگاهی سرد ترکش می کنه.
البته که هر دو تیم "شرقی غمگین" و "چشم هایی که مال توست" محترم، محبوب و شایسته تحسین هستند...
ولی کاش می شد لااقل توی عشق به یک نگاه هم گرایانه تری بین زن و مرد رسید، شاید اینجوری دنیا جای بهتری برای عاشقی کردن می شد و این همه زن و مرد تنها و غمگین وجود نداشت...
http://www.bineshenik.com/details.php?id=46
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید