در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | منیر ^^ درباره نمایش شرقی غمگین: سلام به تو، سلام علی عشقی! "تعرف کن "قصه ی زندگی ات را..بگو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:20:39
سلام به تو، سلام علی عشقی! "تعرف کن "قصه ی زندگی ات را..بگو از آن " مغلوب همیشگی"، آن "آدم ساده"،آن "شرقی غمگین".
من برایت از زندگی روزمره ی کثافت گرفته ای میگویم که سهمی از آن نمیخواهی و تو بگو از آتش زیر خاکستر دل هایی که سالهاست هفت تیر گذاشته ایم روی شقیقه شان..
مادر،پدر، خواهر، رفیق...دلبر..انگار سرنوشت ماست که از تمام آنان که دوست میداریم دور بیفتیم.
خسته شده ام، از تکرار پشت سر آدم های رفته جا ماندن.."ایمان بیاوریم به کسی که می ماند.."
"کجایی پس؟"
کدام سعید دلسوزتر از خودمان دیوانگی ها و دردهامان را تاب می آورد ؟اصلا انگار که سعید و تو، دو جنبه ی متفاوت اما وابسته ی یک انسان دردمند باشید، یکی در تمنای دوام آوردن و ادامه دادن و یکی در تمنای تک تک درد ها را زنده نگاه داشتن و برای همیشه در انتظار ماندن..آنقدر که مانده ام وابستگی ات به درد بیشتر است یا درمان.
شاید سعید هم بخواهد بگوید علی عشقی،من لب پرتگاه ایستاده ام، چند سالی میشود، میخواهم زندگی کنم..از جان کندن و به خانه ی اول ... دیدن ادامه ›› برگشتن بیزارم. بیا برویم علی..برویم یک خانه ی جدید، خیابان های جدید، آدمهای جدید، کنسرت بذاری و شاید کسی از بین طرفدارانت..
"میترسم"
"همه چیز مرا یاد گذشته می اندازد.."
تو نمیتوانی..نمیتوانی از اتاق این گذشته ی لعنتی بیرون بیایی..تو اینجا آفریده شده ای، آفریده شده ای که عاشق باشی، که شاعر باشی،که منتظر باشی، که غمگین باشی..که "شرقی غمگین " باشی.
"علی..من نمیخوام تو بمیری! قول بده.."
تو پیامبری..نه پیامبر لبخند. پیامبر غمگین شرقی من،معجزه ی تو تاثیرگذارتر از هر شخصیت دیگری بر دل ما نشستن است، کودک معصوم و گله مندی که نمی دانیم به کدامین گناه مجازات شده است..چه حرفها که نداری برای گفتن..تو وفاداری به کسانی که معنای وفاداری را ندانسته اند، مجنونی به عشق آنان که عشق را درک نکرده اند. دوست داشتن تو چه آسان است.ولی تو مدام مرور میکنی آنانی را که سختی و سردی فراموش کردن را ترجیح می دهند.
"فکر میکنی حرفهات رو بخونه علی؟!"
من و تو هر دو خوب میدانیم که "قاتل شدن کار تو نیست". تو نمی توانی کسی را بکشی که یعنی فراموش کنی.تو قربانی هستی.
"حرف ما خودش سند ه.." اما هر دو میدانیم تو میخواهی که قربانی باشی.میخواهی قربانی باشی که "آفتاب بیاید".
اما علی ...
نمی آید. هنوز باور نمیکنی؟باور نمیکنی یک روز روشن تابستانی را که خورشید به زیبایی می تابد، اما آفتاب پایش را داخل این اتاق تار عنکبوت بسته ی بوی درد گرفته، نمی گذارد؟
من میروم برایت نان می آورم، یا یک لباس جدید، یا یک دوای جدید برای کبدت..من میروم برایت کمی زندگی می آورم! و سعی میکنم درد هایت را با رفاقتم تسکین بدهم.. تو میخندی... دندان هایت را روی هم فشار میدهی،سر به سرم میگذاری.. اشک میریزی، نمیگذاری در آغوشم بگیرمت.. مثل شیشه ی ترک برداشته ای که هر لحظه ممکن است هزار تکه بشود و نمیدانیم کدام ترکش را چسب مالی کنیم شاید بیشتر بماند.."گاهی منو از بین کابوسا..بنداز لای موی تابیدت"
میلیون ها خانه ی بزرگ و کوچک پر است از شما!
تمام علی هایی که در آرزوی شنیده شدن، برای همیشه خاموش میشوند و تمام آنچه از دردهای سنگینشان میماند کاست های پر شده ی رادیو غمگینی است که آنی که باید مخاطب آن نیست. " من دوست دارم فکر کنم که میشنوه". و تمام سعید هایی که .. راستی کدام سعید ها؟ "سعید.."
"چیکار کنم که احساس امنیت کنی دادا.. بابا لامصب رگ منی رفیق منی .." ..راستی..کدام سعید ها؟
ما خودمان هفت تیر را دادیم دست علی..تا راحتمان کند؟! ما علی را کشتیم.
سعید هم میرود علی.
هر کس که بتواند از این در رد شود میرود. پس تو دنبال چه هنوز اینجا مانده ای؟! " من هنوزم همون علی ام..علی عشقی.."
لباسی هدیه میکنی به نشانه ی انجام آخرین خواسته ی رفیق..آخرین تلاش برای پذیرفتن..
و در آخر داستان فقط تو می مانی و هزاران پادکست شنیده نشده از درد.
"نه رفتن جایی که کمی از خودم به خواب..نه ماندن جایی.."
تنها می مانی در زیرزمین یک خانه ی نیمه ترک شده،با یک هفت تیر روی شقیقه ات و فراموش میشوی، که یعنی میمیری..
اما فراموش نمیشوی..
که یعنی هرگز.."ببین!" هرگز! نمیمیری."دارم هنوز خوابت رو میبینم،تو خواب چشمات شعر غمگینه"
"منیر"
ممنون عزیزم که وقت گذاشتین و نوشتین بسیار عجیب و زیبا نوشتین جان دل جان
۱۳ دی ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید