در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهزاد هندی: ارتباط خانة پدری و مجله فیلم به بهانه نمایش مستند "کایه دو ف
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:56:27

ارتباط خانة پدری و مجله فیلم

به بهانه نمایش مستند "کایه دو فیلم" در گروه هنر و تجربه

در دوران نوجوانی از بساز و بفروش ها و زندگی در آپارتمان دل خوشی نداشتم. از همان زمانی که خانه همسایه را تخریب کردند و ساختمانی چهار طبقه ساختند. چرا که آنتن تلویزیون، قدرت قبلی را نداشت و فیلم های معدود شبکه های سیما را به خوبی سابق نمی شد تماشا کرد. آخر آن زمان فیلم های هر ماه انگشت شمار بودند، نه مثل الان که در هر تعطیلی ده تا دوازده فیلم پخش می کنند. به همین دلیل همیشه سعی می کردم از این گونه سازه ها ایراد های فنی و بنی اسرائیلی بگیرم. خوشبختانه پدر هم در مقابل اصرار همه، مبنی بر فروش خانه، مقاومت می کرد و من هم تا می توانستم در قسمت های مختلف خانه، مجله و کتاب نگهداری ... دیدن ادامه ›› می کردم.
تا اینکه ازدواج کردم و خود مجبور به ترک خانه پدری و زندگی در یکی از همین آپارتمان ها شدم. اما باز هم خانه پدری همچنان پا برجا بود و فضای کافی برای نگهداری مجله های فیلم و کتاب های من وجود داشت. بالاخره بعد از سالها پدر تصمیم به فروش خانه گرفت. بر خلاف تصور همه، کارها به سرعت انجام شد. آپارتمان جدید پدری برای نگهداری این همه مجله و کتاب کافی نبود. تنها راه حل، انتخاب چند جلد کتاب مهم و سپردن بقیه به دیگران بود. چون ترجیح می دادم مجلات و کتاب هایم مورد استفادۀ افرادی قرار گیرد که به آنها نیاز دارند، آگهی دادم و آنها را به نحو مطلوب به دست نیازمندانش رساندم. با خودم فکر کردم وقتی در مجله فیلم آگهی چاپ می شود و در آن شمار های نایاب مجله را برای فروش تبلیغ می کند، پس فروش آنها توسط من هم اشکالی ندارد.
قبل از ترک 225 شماره، که در بین آنها شماره های کم یاب و نایاب هم دیده می شد، مجله ها را ورق زدم . یادش به خیر آن وقت ها آگهی های مجله اکثراً فرهنگی بودند و خبری از کِرِم ، ماکارونی و پیتزا فروشی نبود. یادم هست آن موقع انواع مجلات منتشره کم بود، هر ماه به راحتی می شد مجله فیلم را روی دکه روزنامه فروشی، در جایی ثابت و همیشگی پیدا کرد. اما الان آنقدر تعداد مجلات رنگارنگ زیاد شده که برخی از آنها را اصلاً روی پیشخوان نمی گذارند. آن زمان روزنامه فروش ها قیمت مجله را حفظ بودند و وقتی می گفتی" آقا یک فیلم برداشتم "، می دانست که چقدر پول کم کند. راستی آن موقع مجله 60 تومان بود. یادم هست که اگر در یکی دو روز اول ماه مجله را نمی خریدی، تمام می شد. به ویژه شماره های مخصوص جشنواره که در طی چند ساعت نایاب می شد. اما الان گاه مجله تا اول ماهِ بعد هم در روزنامه فروشی ها موجود است. امیدوارم تیراژ آن زیاد شده باشد. یک سال هم مشترک مجله بودم و بعد مجدداً خرید از روز نامه فروشی را ترجیح دادم. اما هنوز هم مسئول محترم بخش اشتراک ، سالی یکی دو بار آگهی به در منزل می فرستد و مرا دعوت می کند که مشترک شوم.
در بعضی از مقاله ها، زیر جملات را خط کشیده بودم و مانند کتاب درسی از آنها آموخته بودم .اگر چه فهرست سالیانه چاپ می شد اما من فهرست شخصی خودم را داشتم و وقتی فیلمی را می دیدم به راحتی مجلۀ مربوط به آن را پیدا می کردم. یادم هست که چون با دوبله میانه خوبی نداشتم، عمداً شماره ویژه دوبله را نخریدم و آرشیوم ناقص شد!
هنگام مرور مجلات، چشمم به نام نویسندگانی خورد که دیگر در میان ما نیستند، نویسندگانی که مدتی با مجله قهر کردند اما بازگشتند، یا آنهایی که قهر کردند و دیگر باز نگشتند، و طنز سینمایی که چقدر الان جای آن خالی است. سایر خاطرات هم لا به لای ورق های مجله بود: کارت جشنواره برای بخش مسابقه سینما آزادی سال 67 و 68 و امضای ورنر هرتسوگ روی یکی دیگر از کارت ها در سالی که مهمان جشنواره فجر بود.
با تمام این خاطرات، الان هم خوشحالم. پدر زندگی جدید و راحت تری را تجربه می کند و خود را با آپارتمان نشینی وفق داده است. هنوز هم در خانه من سینما جاری است. هنوز هم مجله فیلم می خرم و می خوانم. دختر کوچک من هم بزرگ شده. یاد گرفته و مجله را ورق می زند، اما پاره نمی کند و روزانه بار ها فیلم مری پاپینز را می بیند و من تمام پلان های آن را حتی بهتر از رابرت استوینسون حفظ شده ام و آواز “Let’s go fly a kite” رهایم نمی کند. من مطمئن هستم در یکی از آن هشت واحد آپارتمان در حال ساخت در محل سابق خانه پدری ، نوجوانی پیدا خواهد شد که مشترک مجله شود و سینما را دوست داشته باشد.

پی نوشت: این یادداشت در سال ۸۷ نوشته شد. مدتی بعد از نگارش آن پدر در بستر بیماری افتاد و در گذشت و من حالا پدر، خانه پدری و مجله هایم را از دست داده ام. دیگر شماره های سابق را ندارم که ورق بزنم و تجدید خاطره کنم. اما به هر حال انسان به امید زنده است. دوباره شروع کردم به آرشیو کردن مجله .
مرتضی کلانی، احسان علایمی و رها . این را امتیاز داده‌اند
چه قدر نوشته ی جالبی بود . من هم زمانی مجله ی فیلم را می خریدم . و موقع جشنواره ، حتمن این کار را انجام می دادم . عاشق خواندن آن خلاصه ی فیلم هایش بودم . اما ، حالا دیگر جشنواره آن رنگ و بو و کیفیت سابق را نداره . من، هم از جشنواره ، سال هاست کنده شده ام و هم از مجله ی فیلم . ولی گاهی وقت ها فیلم های هنر و تجربه را می بینم . آخرین باری که یک فیلم خوب از این نوع را دیدم ، فیلم " کوه " ، ساخته ی امیر نادری بود .
۲۹ مهر ۱۳۹۶
تجدید خاطره بود یادش بخیر و روح پدرتون شاد
۰۳ آبان ۱۳۹۶
ممنون از توجه دوستان
۱۷ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید