قصه ( افطار گدا و خدا ) منتشر شد( خبر + متن نمونه داستان )
تیوال ( شعر و ادبیات ) دکتر بقایی بخشهایی از قصه ( افطار گدا و خدا ) را در پایگاه ادبی انوشا منتشر کرد. این قصه تشکیل شده از چند متن آهنگین که بخشهایی از آن به مرور منتشر خواهد شد.هدف از نقل و انتشار قصه فقط یک جمله است (( خدا همیشه کنار ماست ))
دکتر بقایی مشاور تحقیق و توسعه هستند و این روزها منتظر نتایج طرحهایی هستند که در ارگانهای مختلف (( شهرداری - شورای راهبردی - کارگروه صلح و سازش - دانشگاه . . . - بازار فیلمنامه - وزارت کشور - استانداری - علوم پزشکی و . . . )) ارائه داده اند.
طرح هست، کاربردی هم هست، سود هم دارد ولی . . .و به قول خودشان ترجیح می دهند به جای صحبتهای خاله زنک بازی و غیبت این و آن و همچنین داشتن استرس و نگرانی ، مسیر طولانی انتظار را با قلم طی نمایند.
تیوال ( شعر و ادبیات ) ، یکی از قصه ها را منتشر
... دیدن ادامه ››
می نماید :
دم افطار که شد
همه یک جا رفتند
هر کسی با دگری
سر سفره غذا بنشستند
ومنم در آن حال
لقمه نانی فراهم کردم
حال گدای در خالق داشتم
ناگهان حس کردم
نفسی بود کنار قلبم
دل من آرام بود
جان خستم
سرحال و شاداب
گفت بر من
صدای همره من
او که صد بار مرا
راه نشانم داده
گفت : با آرامش
لذت لحظه افطار ببر
من و نفست برویم
لحظه ای با او باش
در سکوت و آرام
حس سلطان زمینی داشتم
لحظه سنگینی بود
خالقم بود کنارم انگار
و منم
سفره یک رنگ خودم گستردم
ذکر گفتم کوتاه
و دعایی کردم
بعد آرام آرام
روزه خود وا کردم
بعد افطار برای چایی
رفتم و برگشتم
یک نفر گفت
که میهمان رفته
حس من گفت
که خالق با من
از ازل تاابد
هست همراهم
و منم تنها با یک چایی
رفتم و
پنجره را وا کردم
آسمان ابری بود
ولی دل
پرده ابر زد کنار
شکر کردم خدا
لحظه افطار
کنارم بوده
شادی و شورو شعف
از دل من بر صورت
آنچنان بود که دگر
انگاری ضعف نخوردن
شده دور از بدنم
پا شدم رفتم و
با ذکر به لب
مسجدی یافتم و
خلوت خود در مسجد
سر کردم
- -
حجت بقایی 13/12/1403