در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:42:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شاید
لمس شده با عشق

لمس کند
گندآب زندگی را
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شستند ز لوح قلب ها ایمان را
بردند به گور واژۀ انسان را
در دوزخ اعتقاد شیطانی شان
بستند به تار مویی از ما جان را
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من
ادامه مادرم بودم
با شباهت هایی
که اختیاری نبود

بارها
بیرون می زدم
تا مثل او نباشم
دست آخر
به خانه می آمدم
با همان حسرتها
دلتنگی ها...

من و مادرم
تکه هایی از یک لالایی بودیم
گاه دور
گاه نزدیک

#آرزو_نوری

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوران شمع ها به سر رسیده بود
و روی این ترافیک همیشگی
هر چه خود را پروانه
به شیشۀ چراغ قرمز چهارراه ها کوبید
به فنا نرسید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من از همه یک عُمر بُریدم تو بمانی
حتی به خودم هم نرسیدم تو بمانی
با شوق تو هر بار شکوفیدم و یک‌بار
از شاخه ی خود میوه نچیدم تو بمانی
نیلوفر تنها شده مُرداب تو اینجاست
خود را به لجنمال کشیدم تو بمانی
طوفان شد و باران زد و گرداب که آمد
از قایق تو زود پریدم تو بمانی
گفتم به تو این آخر عمری به تقاضا
ای کاش که در بخت سعیدم تو بمانی
مرتضی عبدی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار در پاییز
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نویسنده رمان های روزهای بدون پاریس و رقص در میان آتش
محقق و فعال مستقل حقوق حیوانات
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
---------
جهان به میل من نیست ولی
به میل تو می رقصد
تمام جهانم

سیدحسن ابوطالبی
(جاهد)
۱۴۰۱/۰۶/۲۱
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
جهان به میل من نیست
زمان کجاست؟ چرا نیست؟
در این خلاء که نیستی
توان ماندنی نیست
۱۴ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دریا مُدام موجش را می فِرستاد
تا به ساحل بگوید ؛ دوستت دارم
ساحل اما آرام بود
دریا خودش را به صخره ها می کوبید
دهانش کف می کرد
ساحل همچنان آرام آفتاب می گرفت
خورشید به دریا چشمکی زد و گفت ؛
بیخیال ، به گمانم او عاشقِ من است
دریا گفت ؛ تو نیز ؟
خورشید پاسخ داد ؛ مُنتظرم ماه بیاید

امیرعلی زیارتی
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جای خالی چشم در صورت
جای خالی مرد در غیرت
مادری در بهت در سرشک خون
زنی در حیرت در بخت شوم
شیون میکند تا شام
زمزمه میکند آرام
کاش اهل کلمبیا بودم.

۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گردباد
به دریا که می رسد
گرداب می شود
به جان شیفته
نسیم.
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
به دریا میرسد یارم
چه نغز و چه سبک بالم
بیا مردی بکن با ما
من از دریا نسبم خوایم

۰۹ اردیبهشت
بهنام دیناری
به دریا میرسد یارم چه نغز و چه سبک بالم بیا مردی بکن با ما من از دریا نسبم خوایم
به دریا می رسد یارم
به ساحل اشک می بارم
به دریا می زنم امشب
سحرگاهان سبک بارم
۰۹ اردیبهشت
وحید عمرانی
به دریا می رسد یارم به ساحل اشک می بارم به دریا می زنم امشب سحرگاهان سبک بارم
ز صحرا میروم امشب
به فریاد میدرم امشب
چرا یارم نمی آیه؟
به دریا میزنم امشب

۱۰ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دست هاشان به هوا پرتاپ میشد
جماعتی که تماشاگر حساب میشد
هورا میکشیدند سوار باد بهشت!
شاید به نرخ روز حساب میشد
چه زیبا بود موجسوار، سرشت!!
هر حرکتش چه زود کتاب میشد
چشم خمار دلسپرده به خشت
ندید که؟ به سخره ها کشیده میشد
سراغ سرو چمان را کجا بگیریم؟
که سرش به دار بلا کشیده میشد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


من قلعه ی آبادی در کنج زمان بودم
بی زلزله و جنگی ، آوارترش کردند
یک پنجره از من که ، سودای رسیدن داشت
کندند از اینجا و ، دیوارترش کردند
هر رهگذری از من ، کج کرد مسیرش را
هرکس متمایل شد ، بیمارترش کردند !!
دل کعبه ی کوچک بود ، در ظلمت این پستو
از عشق مردد نه ، بیزارترش کردند
با شوق فراوانی ، زخمم نمکی ... دیدن ادامه ›› میشد
گفتم که بس است اما ، تکرارترش کردند
از روی لجاجت با ، این سازه ی تاریخی
هرکس که مرا کوبید ، سردارترش کردند
گفتند که خوابیده است ، این غائله و آشوب
اما چه بسا دیدند ، بیدارترش کردند
مخروبه ترین قلعه ، در گوشه ی آبادی
با این همه ویرانی ، معمارترش کردند

#سجاد_صادقی
سجاد صادقی، سالار ناجی، بهنام دیناری و سوزان ... این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ترانه میخواند و شهر را آتش زد
چنان که شعله اش به کل عالم زد
ستاره ها ریختند روی موهایش
ترانه میخواست و شب را آتش زد
همه برده و در اوهام زندگی
ترانه ای خواند و زنجیر را آتش زد
افاده ها و شعارهای تو خالی
ترانه ای گفت و خود را آتش زد
هزار زندگی در سرش شور داشت
ترانه میساخت و خانه را آتش زد
هزار مرد میرزید تار موهایش
ترانه میخواند و مرد را آتش زد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
❤️❤️❤️
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
♥️♥️♥️♥️♥️
۳۱ فروردین
هنر زیبایی در عکاسی و نقاشی هست 👌🏿🔥
۰۲ اردیبهشت
یاسین فاطمی
هنر زیبایی در عکاسی و نقاشی هست 👌🏿🔥
ممنونم ازت🌷
۰۳ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب می رود
روز می آید.
تاریکی می رود،
تاریکی می آید.

۱ نفر این را امتیاز داده‌است
شب نرفته بود وقتی روز آمد
ما خیال میکردیم آنکه لبخند میزند خورشید است.
۲۸ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برچسب های پختگی را
در جیبِ نیرنگ بگذارید.
دارم میان جنازه ام کباب میشوم...

زهره تاجمیری
سوزان ...، سپهر رهنما و بهنام دیناری این را امتیاز داده‌اند
دارم میان جنازه ام کباب میشوم
گاهی هم از آدم ها زغال میشوم
اصلا منطقی هست؟ پخته شوم!
دارم اینجا در حرارت آب میشوم
۲۶ فروردین
زنده باشید تادنیا دنیاست
۴ روز پیش، سه‌شنبه
مخلصیم سلامت باشید
۴ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انسان به ذات نیکوست اما روزگار هر روز نقشی میزند بر ذات وجود دمی سیاه میکند و تاریک نقش هایی خشن و تیز دور از عشق و مهربانی دمی هم نقش معرفت میزند و انسانیت. فکر توست که قلم میشود دست روزگار تا نقش بکشد. به ذهنت یاد بده مانند مداد باشد. هر کجا اشتباهی رخ داد و نقش اشتباهی برجای ماند بشود پاک کرد سیاهی را هر کجا سنگینی زندگی نوکش را شکست بشود با ذکر و یادی تراشش کرد و دوباره ایستاد و دوباره ترسیم کرد. اگر بفهمی هدف خلقتت را هزار بار هم در حقت کم لطفی بشود باز هم خوب خواهی ماند. چون تو میدانی ما هستیم تا خوب باشیم و جز خوبیها باقی نخواهد ماند

آن نخل ناخلف که تبر شد زما نبود ما را زمانه گر شکند ساز می شویم
مریم علیپور
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنکه نامت برگزید
بی شک شاعر بود
چه می توان گفت
به این امواج بلند شب
که به سپیده دمان آن چهره ختم می شوند
جز یلدا؟
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دید همه را
خودش را ندیده بود
درید برای زندگی
کسی که از قبل مرده بود
بلند میخندید
کسی که شادی ندیده بود
سراب نشان میداد
چون آب ندیده بود



برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید