در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:49:33
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیدمت آمده در خواب و دعوا داری
بی سر و ته جدلی هست که با ما داری

حق به جانب غضب آلود به اوقاتی تلخ
حکم حبس دل من را تو به امضا داری

من چنان قبل شدم مات و مبهوت شما
تو چرا میل فلک کردنم از پا داری

چون سر زلف تو پیچیده بهم اوضاعم
زآن میان مثل گذشته چه معما داری

مانده انگشت به لب کرده فلک را حیران
سر ... دیدن ادامه ›› و سری که تو با عالم بالا داری

در تماشای تو افتاد کلاه از سر من
آنقدر ترکه قد و قامت رعنا داری

حیف باشد که نخندی و دریغش داری
ای که لب قندی و دندان مطلا داری

من ندانم که تو جنی ملکی یا انسان
هرچه هستی به میان دلمان جا داری


مجتبی حیدری🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تعزیرات

شریک قافله، هیهات دزد است
رییس شعبه ی قضات دزد است
سی و اندی پگاهِ صبح دیدم
خزانه دارِ تعزیرات دزد است
بخوان یاسین به گوشش بی گناهم
همان گیجُ کَرَست و مات، دزد است

مجتبی حیدری🌹
۲ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهی قسمتِ اوقتتان عشق
به دامن تحفه و سوغاتتان عشق

مجتبی حیدری🌹
۲ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقای "علی پاکی" (به کُردی: عەلی پاکی)، شاعر کُرد، زاده‌ی اربیل پایتخت اقلیم کردستان است.



(۱)
قلم آزادیخواه همچون باد وزان
تمام گوشه و کناره‌های جهان را در بر خواهد گرفت!
ولی وقتی به سرزمین دیکتاتوران رسید،
یا باید بی‌صدا از آنجا گذر کند،
یا که زبانش را خواهند برید.




(۲)
چه بسیار دلتنگتم، ای مادر!
بی‌تو ... دیدن ادامه ›› در این غربت،
از دو وطنم دور افتاده‌ام،
اگر که اینجا بمیرم،
نه بوسه‌های تو را می‌بینم و
نه قبرستان کردستانم را...



(۳)
بگذار شاعر بمانم!
بگذار شاگردی تنبل و بی‌هنر باشم،
چرا که نمی‌توانم،
کلمات را به خوبی بیاموزم
و نه می‌توانم،
با درک رنگ‌ها،
دوست داشتن تو را ترسیم کنم،
اما خوب می‌دانم که می‌توانم،
جز تو بر همه کس چشم بپوشم...


گردآوری و ترجمه به فارسی:
#زانا_کوردستانی
۲ روز پیش، چهارشنبه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جان به لب

دواندی سوسه در جان ریشه کردی
به مکر و حیلتم اندیشه کردی

چنان بازیگران روی صحنه
مهارت و هنر را پیشه کردی

همیشه دست زیر سنگ من را
به قربان خطای تیشه کردی

بجوش آورده و در مویرگ ها
مکیدی خونم اندر شیشه کردی

سرم مانند شیری بود بالا
سرافکنده مرا در بیشه کردی


مجتبی حیدری🌹
۲ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
◇ زانا کوردستانی، اعترافات نه‌به‌ز گوران را منتشر کرد!

کتاب شعر « اعترافات » با ترجمه‌ی « سعید فلاحی » (زانا کوردستانی)، منتشر شد.

این کتاب که ترجمه‌ی اشعاری از آقای « نه‌به‌ز گوران » شاعر کُرد زبان عراقی است، به همت و سرمایه‌ی « انتشارات هرمز »، در ابتدای آبان ماه ۱۴۰۳، چاپ و منتشر شده است.

آقای « نه‌به‌ز گوران »، شاعر، نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگار کُرد، زادەی سال ۱۹۷۷ میلادی در شهر بیاره اقلیم کردستان ... دیدن ادامه ›› عراق است.


ویراستار این کتاب که ۸۶ صفحه است، خانم « لیلا طیبی » است. 

این کتاب در هزار نسخه و قطع رقعی و شماره شابک 9786228054933 قیمت ۸۵ هزار تومان، به دوستداران شعر و ادبیات کُردی عرضه شده است.

در این کتاب می‌خوانیم:
یک اعتراف!
برف
هیچ رنگی ندارد
سپید سپید است
همچون دل تو...!
۴ روز پیش، دوشنبه
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قلبم از بُنیه فرو ریخت ز بنیاد شکست
از همان لحظه که میبردی اش از یاد شکست

به مدد های یدِ آتش مهرت خوش بود
حیف دستان مددکاریِ امداد شکست

من که یک برد ندیدم ز قمار دل و داد
شد نصیبم صدهزار و صد و هفتاد شکست

رفته از دست شمارِ همه دلتنگی من
شده مغلوب، مکرر تن اعداد شکست

دلکم برزخ و از داغ غم شیرین سوخت ... دیدن ادامه ››
تیشه بر کوه نشست و دل فرهاد شکست

عشق را خواند به گوشم ابوی ام همه عمر
هفت پشتم همگی حال از اجداد شکست

باورم نیست کز این حیث نبردم ثمری
آنچه را عشق پدر کرد قلمداد شکست

غم این نطفه و آبستن شعرم کم نیست
مادر قافیه تا طفلک خود زاد شکست

ای رفیقان غزل آخر من ناقص ماند
شد قلم پای مضامین، قلم افتاد شکست


مجتبی حیدری🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تازه شد جان و دلم از نفسِ تازه ی تو
دید تا باز به رویش شده دروازه ی تو
در تلاشم که به هر نحو تو را وصف کنم
نیست جانا قلمم در حد و اندازه ی تو
چه بگویم که کم از شان و صفاتت نشود
نَقلِ هر محفل و مجلس بُده آوازه ی تو
ساختی از منِ عاشق تو مجنونِ دگر
که در آورده بگو سر زِ چنین سازه ی تو


مجتبی حیدری🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کیمیاخاتون : اگر پرنده دل به ماهی بدهد چه ؟ یا ماهی پرواز با پرنده را بخواهد چه ؟

شمس : جهان خالقی دارد که از من و تو آگاه‌تر است ، اگر نیت پرنده و ماهی نیک باشد ، در یک روز از سال دریا و آسمان یکی می‌شود و آنگاه خواست هردوی آنها اجابت می‌شود.

کیمیاخاتون : برای مقامی مثل شما دریا کوچک است و مانند زندان ، شما سیمرغ آسمان باش و من آن ماهی کوچک که آرزوی پرواز دارد با شما.

شمس : پرواز را میخواهی با من ؟ یا بلند ... دیدن ادامه ›› پروازی را ؟

کیمیاخاتون : با شما نشستن بر شاخه درخت پرخار هم زیباست ، نه پرواز می‌خواهم نه بلندی ؛ همراهی میخواهم ، همراهی...

❤️✨
«دولت عشق»
نویسنده : یاسین فاطمی
برای پرواز باید بال داشت.
شاید اگر دست و پاهایم را بکنم به جایشان بال درآید.
یاسین فاطمی (yasinfatemip)
بهنام دیناری
برای پرواز باید بال داشت. شاید اگر دست و پاهایم را بکنم به جایشان بال درآید.
درود بر شما بسیار زیبا بود 😍👏🏻❤️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شمس : عاشق واقعی کسی است که وارد میخانه شود آنجا را نمازخانه ببیند ، اما آدم دائم الخمر وارد نمازخانه شود ، آنجا برایش میخانه شود .
مهم نیت است نه صورت!
دخترت را در این وادی عشق همراهی کن تا با درون او روبه‌رو شوم.

❤️🌿

نمایشنامه «دولت عشق»
نویسنده «یاسین فاطمی»
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلمنامه : (( شهیدان زنده اند )) را جهت ارسال به بازار فیلمنامه دادم اساتیدم مطالعه کرده نظرشان را بگویند، اگر تایید شود اطلاع رسانی خواهم کرد.
قصه اش بر اساس واقعیت و در سه اپیزود طراحی کرده ام ، لیکن داستان پیوسته است .
راستش مدتهاست در حوزه های دیگر فعالیت می کنم، و ترجیح می دهم در حوزه های مرتبط با سینما و هنر ورود نکنم، مگر به ضرورت اداری ...
لیکن عادت نگارش فیلمنامه و متون ادبی رهایم نمی کند ...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما که خود سبز چهل فصل بهاران بودیم
کی به مانند چنین روز پشیمان بودیم

مهر آمد مهربانی از دل ما رخت بست
بیخودی چشم به راه ماه آبان بودیم

مجتبی حیدری🌹

محمدرضا حیدری این را خواند
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید آنگاه که بایدی بود
بودن نصیب مان نشد
و در میانه ی رفتن
دلتنگ روزگاری که نیامده شدیم
آرزو ها ی من از ابتدای تو
تا انتهای من ،
و از این همه هیاهوی عاشقانه هم بزرگتر است.
شاید شادیم فقط بهانه دیدارت باشد ،
و تو آنقدر سر گردانی که میان من و ما
همیشه یکی انتخاب میکنی .
رویای با تو بودن
همیشه در میان ی اندیشه هایم
سنگین تر میشود
و بی دلیل بهانه خواهم گرفت ، نامت را


بامدادان مرداد ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با من برگ بازی میکنی
میان پاییز زندگیم
چه خشت بیاید چه خاج
تک خال دلم را برای تو نگه خواهم داشت
میان دفتر روزگار.‌‌‌...
این زمین نیست که به پایان می‌رسد زمانه است
زمانه زندگی، زمانه من ،زمانه تو و زمانه مرگ
هر روز زمان از نو آغاز می‌شود
از مادر سرنوشت
و در آغوش روزگار به پایان می‌رسد آنِ زمانه اش

بامدادان مهر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاردانی نقاشی ایرانی
کارشناسی کتابت و نگارگری
نقاش
مجسمه ساز
دستیار کارگردان
طراح صحنه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روز کوهنوردی بر ورزشکاران و ورزش دوستان مبارک

بود دور آن رخ سرخت ز زردی🧏
درون تندرستی رخنه کردی💪
تو خود رنگین کمان رنگ بینی😍
نبینم تیرگی جز لاجوردی😢
من تنبل که دلبسته به بستر🙂‍↔️
تو قبل از شمس بیداری، تو مَردی😁
به زیر ملحفه خوابم ولی تو🙄
سر صبح می روی به کوهنوردی👊

مجتبی حیدری🌹
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زیر بارش های باران دو پلک خسته ام
کرده جا خوش چهره ایی کان همه تصویر شماست

مجتبی حیدری🌹

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشتم نامه ایی بر برگ انگور
شدم در آرزوی دیدنت  کور
نوشتم نامه ایی یادم کنی تو
جوابی پس دهی شادم کنی تو
نوشتم نامه ایی بر برگ انجیر
اسیروم بی شما در غل و زنجیر
نوشتم نامه ایی یا ایهاالناس
به خون دیدگانم با چه وسواس
نوشتم نامه ایی یارم بخواند
بخواند تا مگر قدروم بداند
نوشتم نامه ایی بر روی شب بو
بیا دورت بگردوم ای خوش ... دیدن ادامه ›› ابرو
نوشتم نامه ایی بر برگ مریم
بیا برگرد که مردم مرگ مریم
نوشتم نامه ایی روی سپیدار
اجل آمد شود کی وقت دیدار
نوشتم نامه ایی اما نخواندی
نخواندی نامه را آتش کشاندی
نوشتم نامه ایی سوی دیارت
دهی اذنم بیایم بر زیارت
نوشتم نامه آنرا هدیه کردم
که از دوری تو خون گریه کردم
نوشتم نامه ایی با آب دیده
که از دوری به لب جانم رسیده
نوشتم نامه ایی راهی نکردوم
که ناگیرد نگاروم غم ز دردوم
نوشتم نامه ایی بالا بلندم
تبسم کن که تا شاید بخندم
نوشتم نامه ایی صبرم سرآمد
دلم خون شد ولی یارم نیامد

مجتبی حیدری🌹
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
نوشتم نامه ای بی رفت و برگشت
گرفتم ساغری پر خون دل دست
خیال باطل اما خوش وصالش
چو بیدار آمدم آتش گرفت دشت
بهنام دیناری
نوشتم نامه ای بی رفت و برگشت گرفتم ساغری پر خون دل دست خیال باطل اما خوش وصالش چو بیدار آمدم آتش گرفت دشت
درود و احترام جناب دیناری برادر عزیزم🌹
مجتبی حیدری
درود و احترام جناب دیناری برادر عزیزم🌹
عرض ادب دست فرهیخته جناب حیدری عزیز
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پای هر نوشته میتوان یک سیب خورد ..هبوط..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خواریِ ما و ذلت؟ هیهات مناالذله
از قهر این جماعت، هیهات مناالذله

مجتبی حیدری🌹🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید