صفر تا سکو را میتوان رمزگشایی موفقیتهای ورزشی در سطح ملی و جهانی دانست؛ موفقیتهایی که اغلب ما تنها از طریق اخبار و همچنین نمایش برشهایی از این گونه مسابقهها در برنامههای ورزشی یا شبکههای اجتماعی شاهد آن بودهایم؛ بیآنکه بدانیم در پسِ این خوشحالیهای عمیق و وصفناپذیری که در ورزشگاهها و محافل ورزشی موج میزند، چه مرارتها و رنجهایی در جریان بوده و چه تلاشهایی انجام شده است تا مثلاً یک قهرمان از کشور ما روی سکو بایستد، و شادی و غرور ملی را به مردم سرزمین خود اهدا کند. قهرمانی که برای به چنگ آوردن موفقیت و جنبههای مختلف آن، سخت تلاش کرده و جنگیده است؛ آن هم درست در زمانی که اغلب ما درگیر روزمرگی بودهایم و شاید مشکلات را بهانه کردهایم تا کمی استراحت کنیم و از زندگی لذت ببریم!
میتوان گفت صفر تا سکو حتی در سطحی وسیعتر، اصلاً درباره عنصری به نام موفقیت است؛ که اصلاً آسان به دست نمیآید، که برای به دست آوردنش باید خیلی تلاش کرد، که باید پشتکار و جدیت داشت، و خیلی «باید»های دیگر باید انجام داد تا به آن رسید. بهخصوص اگر زن باشی، مثل خواهران منصوریان و در شهر نسبتاً کوچکی مثل سمیرم زندگی کنی و همیشه از این بترسی که روزی، همسرت از «حق» شرعی و قانونیاش برای ایجاد محدودیت و مانعتراشی استفاده کند! اما به شهادت صفر تا سکو سختکوشیِ این سه خواهر، ظاهراً تا حد زیادی این موانع را مهار کرده است. به عنوان مثال سهیلا منصوریان میگوید از وقتی او و خواهرش شهربانو در رقابتهای قهرمانیِ جهان رتبه آوردهاند نگاه منفی مردم نسبت به آنها تغییر کرده است و حالا اجازه دارند با گرمکُن ورزشی در سطح شهر تردد کنند؛ آن هم در شهری که به گفتهی او یک نقطهی مذهبی است و بیشترِ زنها در آن چادر به سر دارند؛ یا همسر شهربانو میگوید با وجود زندگی در یک جامعهی مردسالار، خودش را از حقِ «ایجاد محدودیت برای همسر» محروم کرده است تا سد راه موفقیتهای او نباشد؛ و مهمتر از همه اینکه آوازهی موفقیت رشکبرانگیز آنها در رشتهی خشن و رزمیِ «ووشو» باعث شده است، اینک در زادگاهشان به چهرهی معتبر و شناختهشدهای تبدیل شوند (اشاره به سکانس استقبال گسترده و عمومی در پایان فیلم) و این در حالی است که به دلایلی آشکار (خشونت نهفته در این رشتهی ورزشی و همچنین تیپ ظاهری زنان ورزشکار) امکان پخش این مسابقهها از تلویزیون وجود ندارد و اعلام خبر موفقیت احتمالی آنها فقط محدود به پخش خبر یا گزارشهای پراکندهی ورزشی است. البته باید پذیرفت همین نکتههای بهظاهر ساده، درامِ درونی فیلم را تشکیل داده است و از این قابلیت برخوردارند که مخاطب فیلم را به یک مهمانی دعوت کنند؛ مهمانی کوچک اما باشکوهی که در وهلهی نخست، خانواده و خواهران منصوریان برگزارکنندهی آن هستند؛ و البته شوق و گرمایی که تماشای فیلم در بین مخاطبان ایجاد میکند، نشان میدهد آنها در کار خود موفق بودهاند.
اما تأکید بر امواج این فضای شوقانگیز، بدون اشاره به نحوهی خاص کارگردانیِ آن بیانصافیست. شکلی از کار که در این فیلمِ بهخصوص، با حذف جلوهگریِ دوربین همراه بوده و اتفاقاً به ثبت جذابترین و تکرارنشدنیترین بخشهای آن منجر شده است؛ بخشهایی نظیر نیایشهای شبانهی مادر، اشکها و دعاهای خالصانهی او برای موفقیت دخترانش، تنهایی آزاردهندهی همسر شهربانو (در هنگام حضور او در اردو یا مسابقهها)، واکنش اعضای خانواده در هنگام پخش مستقیم مسابقه از ماهواره و بسیاری لحظههای جذاب دیگر که مهمترین فرازهای صفر تا سکو را تشکیل دادهاند.
این مستند با هوشمندیِ سازندهاش، بهترین، مهمترین و تأثیرگذارترین بخشهای زندگی این سه خواهر را در مناسبترین زمان ممکن به تصویر آورده است. کافیست این فیلم را بدون نمایش ریاضت آنها (برای رسیدن به آمادگی و وزن مناسب)، حذف تلخ و ناباورانهی دو نفرشان (در جریان اردوهای سخت و نفسگیر) و پیروزی دراماتیک و غرورآفرین شهربانو (در سختترین و آخرین مرحلهی مسابقههای جهانی) تصور کنیم، تا دریابیم تحمل این لحظههای تأثیرگذار و دراماتیک، بدون پریدن قهرمان فیلم روی سکوی نخست و پخش سرود غرورآمیز «ای ایران» میتوانست چهقدر دشوار و جانکاه باشد؛ و این نکتهایست که در برخی فیلمهای مشابه، معمولاً نتیجهی معکوس به همراه داشته است؛ به گونهای که متأسفانه دراماتیکترین بخش فیلم به غمانگیزترین بخش آن تبدیل شده است! به عنوان مثال در مستند فوقماراتن (سعید کشاورز) که اتفاقاً موضوع مشابهی هم دارد و سال گذشته در جشنواره سینماحقیقت به نمایش درآمد، با قهرمانی به نام «قدرت» مواجهیم که یکنفس و بیوقفه در مسیری به طول ۹۲ کیلومتر میدود و کارشناسان دو و میدانی، عنوان «قهرمانِ فوقماراتنِ جهان» را به او اطلاق میکنند اما وقتی تصمیم میگیرد با شکستن این رکورد، قهرمانی دوِ ماراتن المپیک و جهان را کسب کند، از درون میشکند و درمییابد که قادر به انجام این کار نیست!
در صفر تا سکو اهمیت طراحی مسیر فیلمنامه و فرصتیابی برای پاسخ به نیاز روانی تماشاگر (رسیدن به موفقیت در گام آخر) زمانی اهمیت پیدا میکند که بدانیم «واقعیت» در چنگ سازندهی فیلم نبوده است تا به دلخواه یا نفعِ خود آن را تغییر بدهد؛ و چهبسا اگر قهرمان ماجرا در پایان شکست میخورد یا حتی روی سکوی دوم یا سوم میایستاد، در حال حاضر با فیلمی یکسره متفاوت روبهرو بودیم؛ فیلمی که هرچه بود، دیگر صفر تا سکو نبود!
در نهایت باید گفت در وانفسای رقابت امروز پخشکنندهها و فیلمسازان (برای دریافت نوبت اکران و سالن نمایش) آنچه باعث شده است تا این مستند جذاب ورزشی به سینماها راه پیدا کند، بیشک تأثیری برآمده از یک کار دستهجمعی و گروهیست. محصولی از سینمای پیشرو و مستند ایران که از نوع «نامریی» کارگردانی گرفته تا تدوین و صداگذاریِ آتشفشانی و همچنین انتخاب بهترین لحظههای آرشیوی، در شکلگیری آن نقش داشتهاند. به همین خاطر هم هست که اشاره به جاگیریِ نامتناسب تصویربردار فیلم در بعضی لحظهها (آنجا که سایهی دوربین، نقشِ عاملی فاصلهگذارانه را بازی میکند) یک ایراد اضافه و حتی میتوان گفت قابل چشمپوشیست؛ نکتهای که در کلیتِ ساختاری با ویژگیهای صفر تا سکو اصلاً قابل اشاره نیست!