در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | Babak Khorramdin درباره نمایش باغ وحش شیشه ای: در فراسوی مرز آنچه که انتظار میرفت به روی صحنه آمد ...میپنداشتم قرار ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:46:32
در فراسوی مرز آنچه که انتظار میرفت به روی صحنه آمد ...میپنداشتم قرار است باغ وحش شیشه ای ای ببینم از جنس باقی باغ وحش شیشه ای ها .. با همان پردازش ها و همان لحظه های تکراری...اما من به تماشای این نمایش ننشستم ، لحظه به لحظه را گویی زندگی کردم... لحظه به لحظه هایش را تنفس کردم و غرقش گشتم.. غرق آوای دلنواز دو تام که به سختی میشد باور کرد صدای ظبط شده نباشد! اما نبود.. هنرمندی آن ها بود و بس!
از حس مادرانه ی آشنای آماندا
هنوز مات در هنر تامِ مست ماندم.. هنوز لحظه ای که لورا با فریاد تام میترسد از جلوی چشمم کنار نمیرود... آن لحن بجاء تام در فریاد بر سر مادرش ثبت شدنی است.. تام لجباز فراموش نشدنیست...
و پدر... آن عکس العمل های کاملااااا مناسب و بجا که دلم میخواهد یک بار دیگر بیایم و فقط به تماشای پدر بنشینم
آن حس خنده و گریه ی درهم تنیده روح من را به اوج رساند...
پرده ی تجاوز و چهره ی لورا... انگار نمایش نبود! ... دیدن ادامه ›› واقعیت بود..
آن مرد جوان پشتی سرش در نقش اسب...با هر چرخش او مو بر تنم سیخ میشد
چقدر هنر باید در جسم و جان یک انسان آغشته شده باشد که بدون داشتن حتی یک کلمه سخن اینگونه دیدگان را به خود جذب کند... حتی در لحظه های نخستین نمایش و گذرش از جلوی بقیه...
چقدر تمرین لازم است تا تام از لحن تا بدن و تا حتی چشم هایش مست باشد...
چقدر دقت نیاز است تا قاب عکس پدر واقعا پر رنگ تر از خود واقعی اش بشود.. هنر همین است.. شاهکار همین جاست..
همین جاست که چنین هنرمندانی برای اولین بار چنین شاهکاری را خلق کنند
و سر تعظیم باید فرود اورد برای چنین کارگردانی هوشمندانه و اموزش دقیق و تربیت چنین بازیگرانی
با اطمینان خاطر به این هنر از سالن بیرون امدم.. لبخند میزدم و مطمئن شدم این هنرمندان هستند تا بازیگری را جان دوباره میبخشند
تماما از نور و دکور و صدا ها مجذوب کننده بود
ریتم دلنشین راوی و بازی رها شده ی جیم ..
انگار این ها بازیگر نبودند.. انگار همان شخصیت ها را از کلمه به کلمه ی کتاب بیرون کشیده بودند و در جلوی دیدگانم به پرداختن به زندگی مشغول بودند... نقش در اغوش بازیگران بود.. تک به تک..
نمایش دلچسب همین است که بعد از چند روز میفهمم که هنوز هم روح خود را روی همان صندلی جا گذاشته ام و دلم میخواست تا ابد این اجرا ادامه میافت..
اسب میرقصید و میرقصید و میرقصید و من غرق در رویای شیشه ای ام میماندم...باز هم میآیم و فقط خیره به او میمانم
هیچوقت آن مرد جوان را فراموش نخواهم کرد... جانم را در لحظه های حضورش در صحنه جا گذاشتم..
و همینطور لورا در همراهی رقص با او... شگفت..
هنر را لمس کردم ... در تک تک لحظه های این کار
و تا ابدیت قسمتی از حافظه ام متعلق به نقش اسب ، پدر و تام مست باقی خواهد ماند ...
و باور دارم که چهره ی پدر.. بازی تام مست.. لورا و لحن خاص اش... اسب که جایی برای سخن گفتن نمیگذارد .. در خاطر تماشاچیان ثبت خواهد شد
به امید دیدن هرچه سریع تر تک تکتان در بهترین جایگاه زندگی
فرزاد جعفریان و عاطفه گندم آبادی این را خواندند
farhad riazi و مهدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید