در این مدت نظرات گاه بیرحمانهای دربارهی نمایش «کوروش» خواندم و از طرفی شاهد تبلیغات نه چندان زیاد و نوعی سکوت خبری دربارهی آخرین کار خانم
... دیدن ادامه ››
پری صابری بودم. پس بر آن شدم مطلبی در این باره بنویسم.
در این سالها تا توانستهام به دیدن کارهای پری صابری رفتهام: یوسف و زلیخا (۱۳۸۱)، لیلی و مجنون (۱۳۸۵)، شمس پرنده (۱۳۸۶)، باغ دلگشا (۱۳۹۳) و ۱۵ فروردین امسال، کوروش. خسرو خورشیدی، طراح صحنه و لباس و نادر رجبپور، طراح حرکت، همچون بسیاری کارهای پیشین، خانم صابری را در این کار همراهی میکنند. «کوروش» رنگ و بوی کارهای پیشین خانم صابری را دارد: کارهایی با ترکیب نور و رنگ و صدا و حرکت، متن و شعر و موسیقی و آواز، عشق و زندگی و عرفان، همه در هم تنیده بر صحنهی تئاتر. اگرچه، «کوروش» قدرت کارهای پیشین را ندارد. آرش آصفی در نقش کوروش بازی قابل قبولی دارد و تسلط خوبی بر حرکات بدن، به طوری که هنگام همراهی با گروه حرکت، تفاوت چندانی میان او و باقی گروه دیده نمیشود. و این در حالی است که در بسیاری کارها، میزان تسلط بر بدن و نرمی حرکت بازیگران تئاتر کمتر از گروه حرکت است. محسن حسینی در نقش آستیاگ، پادشاه ماد و عاطفه رضوی در نقش تومیریس، ملکهی ماساگتها بازیهای کمنقصی ارائه میدهند. دربارهی ضعفهای فنی کار: قطعاً خانم صابری بیش از هر کسی بر آنها واقف است که نیازی به گفتنشان نباشد. تنها نکتهای که مربوط به متن است و به نظرم نیاز به گفتن دارد، مربوط به داستان روشنک است: جایی که گفته میشود او نمیتوانست به ازدواج کوروش درآید، چرا که از نژاد و خون پادشاهان نبود. جنبهی تاریخی این داستان خود جای سؤال است و به نظر میرسد بیشتر زادهی تخیل و افسانه باشد. حتی با فرض سندیت تاریخی داستان، و قبول این نکته که در اعصار گذشته ازدواج پادشاهان با افرادی از طبقات پایینتر مرسوم و ممکن نبوده، گفتن جملهای چنین دربارهی تفاوت طبقاتی و برتری قومی و نژادی، در نمایشی که به زندگی کوروش – که نماد برابری و آزادی و عدالت است – میپردازد، شاید کار درستی نباشد.
در آخر، به نظر من، نمایش «کوروش» حاصل عشق است: عشق خانم صابری به هنر، چرا که پیشتر گفته بود آرزویش به روی صحنه بردن کارهایی دربارهی کوروش و مصدق است. و به راستی اگر عشق نبود و صبر و تلاش و پایمردی، چه چیزی میتوانست نیروی محرک خانم صابری ۸۶ ساله برای به روی صحنه بردن تئاتری سنگین چون «کوروش» باشد؟ پس به دیدن نمایش «کوروش» برویم و به احترام بانو پری صابری و بیش از نیم قرن حضور پرثمرش بر صحنهی تئاتر بایستیم.
برگرفته از وبلاگ «دفتر تکگوییهای درونی»: journalofinternalmonologues.wordpress.com