در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تک‌گویی‌های درونی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:22:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در این مدت نظرات گاه بی‌رحمانه‌ای درباره‌ی نمایش «کوروش» خواندم و از طرفی شاهد تبلیغات نه چندان زیاد و نوعی سکوت خبری درباره‌ی آخرین کار خانم ... دیدن ادامه ›› پری صابری بودم. پس بر آن شدم مطلبی در این باره بنویسم.

در این سال‌ها تا توانسته‌ام به دیدن کارهای پری صابری رفته‌ام: یوسف و زلیخا (۱۳۸۱)، لیلی و مجنون (۱۳۸۵)، شمس پرنده (۱۳۸۶)، باغ دلگشا (۱۳۹۳) و ۱۵ فروردین امسال،‌ کوروش. خسرو خورشیدی، طراح صحنه و لباس و نادر رجب‌پور، طراح حرکت، همچون بسیاری کارهای پیشین، خانم صابری را در این کار همراهی می‌کنند. «کوروش» رنگ و بوی کارهای پیشین خانم صابری را دارد: کارهایی با ترکیب نور و رنگ و صدا و حرکت، متن و شعر و موسیقی و آواز، عشق و زندگی و عرفان، همه در هم تنیده بر صحنه‌ی تئاتر. اگرچه،‌ «کوروش» قدرت کارهای پیشین را ندارد. آرش آصفی در نقش کوروش بازی قابل قبولی دارد و تسلط خوبی بر حرکات بدن، به طوری که هنگام همراهی با گروه حرکت، تفاوت چندانی میان او و باقی گروه دیده نمی‌شود. و این در حالی است که در بسیاری کارها، میزان تسلط بر بدن و نرمی حرکت بازیگران تئاتر کمتر از گروه حرکت است. محسن حسینی در نقش آستیاگ، پادشاه ماد و عاطفه رضوی در نقش تومی‌ریس، ملکه‌ی ماساگت‌ها بازی‌های کم‌نقصی ارائه می‌دهند. درباره‌ی ضعف‌های فنی کار: قطعاً خانم صابری بیش از هر کسی بر آن‌ها واقف است که نیازی به گفتنشان نباشد. تنها نکته‌ای که مربوط به متن است و به نظرم نیاز به گفتن دارد، مربوط به داستان روشنک است: جایی که گفته می‌شود او نمی‌توانست به ازدواج کوروش درآید، چرا که از نژاد و خون پادشاهان نبود. جنبه‌ی تاریخی این داستان خود جای سؤال است و به نظر می‌رسد بیشتر زاده‌ی تخیل و افسانه باشد. حتی با فرض سندیت تاریخی داستان، و قبول این نکته که در اعصار گذشته ازدواج پادشاهان با افرادی از طبقات پایین‌تر مرسوم و ممکن نبوده، گفتن جمله‌ای چنین درباره‌ی تفاوت طبقاتی و برتری قومی و نژادی، در نمایشی که به زندگی کوروش – که نماد برابری و آزادی و عدالت است – می‌پردازد، شاید کار درستی نباشد.

در آخر، به نظر من، نمایش «کوروش» حاصل عشق است: عشق خانم صابری به هنر، چرا که پیش‌تر گفته بود آرزویش به روی صحنه بردن کارهایی درباره‌ی کوروش و مصدق است. و به راستی اگر عشق نبود و صبر و تلاش و پایمردی، چه چیزی می‌توانست نیروی محرک خانم صابری ۸۶ ساله برای به روی صحنه بردن تئاتری سنگین چون «کوروش» باشد؟ پس به دیدن نمایش «کوروش» برویم و به احترام بانو پری صابری و بیش از نیم قرن حضور پرثمرش بر صحنه‌ی تئاتر بایستیم.

برگرفته از وبلاگ «دفتر تک‌گویی‌های درونی»: journalofinternalmonologues.wordpress.com
نوشته‌ی «خوش‌نشین» از وبلاگ «دفتر تک‌گویی‌های درونی»: journalofinternalmonologues.wordpress.com

نمایشِ کوروشِ سرکار خانم صابری را در روز اولِ اجرای آن [چهارشنبه پانزدهم فروردین یک‌هزار و سیصد و نود و هفت] دیدم و این یادداشت کوتاه بیشتر و به راستی تنها در ستایش و یادکردِ تلاش و حضورِ پیوسته‌ی ۶۰ ساله‌ی این هنرمندِ فرهیخته بر صحنه‌ی تئاتر و در سن ۸۶ سالگی می‌باشد.

در زندگی‌نامه‌اش که به آسانی یافت می‌شود آمده ‌است: آموخته‌ی تئاترِ مدرن در فرانسه، محقق و مدرسِ دانشگاه، آفریننده‌ی اُپرت ایرانی، مؤسسِ تالارِ مولوی و اجرای کامکارِ ده‌ها نمایش در سبک و سیاقِ صابرانه و… .

پس این زبده گفتار چندان نشان از فراوانیِ دانش و آگاهی، ذوق و ذکاوت، هوش و فراست، و متانت و لطافت هنری در ایشان را دارد که گمان برده شود ... دیدن ادامه ›› استاد خود واقف بر کاستی‌های اجرای نمایشِ کوروش به ویژه اجرای شبِ اولِ آن خواهد بود که سخن گفتن در این کوتاهه، اضافه و گزافه نماید.

«خوش نشین» بر این اندیشه استوار است که نقد و نطق، کلام و گفتار بر این نمایش، و هم بر سبکِ ویژه و یکه‌ی کاری او که گستره‌ای از نمایش‌نویسی و کارگردانی و بازیگری، و بهره‌وریِ هوشمندانه از رقص و موسیقیِ ایرانی و داستان‌ها و متونِ کهنِ پارسی، و دیگر گوشه‌های هنریِ نمایشی را در بر می‌گیرد به مجالی بلند و به کلاس‌های درس و جلساتِ تخصصی و نشست‌های نقد و بررسی وانهاده شود و این نوشتار با تعظیم به ایشان به پاسِ بودنِ مصرانه و مستمرِ بر صحنه‌ی تئاتر به فرجام رسد. خدایش پاینده و نکو بدارد!
عاطفه گندم آبادی و Captain این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


سعید: علی چه کار کنم احساس امنیت کنی، بابا لامصب رگ منی رفیق منی… چی کار کنم پاتو از این در بذاری بیرون
علی: برم دم در یادش می‌افتم… یاد ... دیدن ادامه ›› شب‌هایی که می‌رفتیم پایین براش آژانس بگیرم تا خود صبح دم در می‌نشستیم… برم سر کوچه تابلو شهدا رو ببینم یادش می‌افتم… کافه برم پاره می‌شم… تو هر پیادهرویی قدم بزنم یاد قدم‌های نزده‌مون می‌افتم یاد شب‌هایی که می‌خواستیم کف خیابونای خالی لابه‌لای خیال ماشین‌ها برقصیم و نرقصیدیم… سعید اتفاقی بوی عطرشو بشنوم دیوونه می‌شم… اسپورتیج ببینم حالم بد می‌شه… تاکسی بگیرم جلو جا نداشته باشه عقب بشینم روانی می‌شم… کجا برم که یادش نیفتم… کجا برم که احساس امنیت کنم…
سعید سکوت
سعید: مگه الان یادش نمی‌افتی؟

از متن نمایش «شرقی غمگین»

***

خواندن همین چند خط کافی بود تا مطمئن شوم باید به تماشای نمایش «شرقی غمگین» بروم: نمایشی با بازی سجاد افشاریان و هومن شاهی که سجاد افشاریان نوشته و سعید زارعی کارگردانی کرده‌است. داستان روایتگر عشق شکست‌خورده‌ی جوانی (به گمانم دهه‌ی شصتی) به نام علی (معروف به علی عشقی) است به دلبر، عشقی که دو سال علی را خانه‌نشین کرده، عشقی که به دلیلی که نمی‌دانیم شکست‌خورده و الان علیِ همچنان عاشق برای بیان عشقش پادکست‌های رادیویی منتشر می‌کند به نام «شرقی غمگین» تا صدایش را به دلبر برساند. این عاشقانه‌های علی همراه می‌شود با کنش‌های او با هم‌خانه‌اش سعید که شاهد روزبه‌روز پژمرده‌شدن و زوال علی است و در عالم دوستی و رفاقت می‌خواهد از رنج رفیقش بکاهد.

سجاد افشاریان منولوگ و دیالوگ‌نویس متبحری است و این توانایی هم در منولوگ‌های عاشقانه‌ی علی عشقی به دلبر، هم در دیالوگ‌های پر از عشق و رفاقت علی عشقی و سعید، و هم در همراهی روان متن با قطعه‌های ادبی و کلامِ آهنگ‌های به کار رفته در نمایش به چشم می‌آید. بسیاری از کسانی که به تماشای نمایش رفته‌اند، گفته‌اند و نوشته‌اند که برای شنیدن حرف‌های این دو شخصیت به تماشای نمایش رفته‌اند، گویی این دو زبانِ گویای نسلی از جوانان هستند که به دلایل مختلف حرف‌هایشان را نزده‌اند. این که نسلی جوان با دیالوگ‌های شخصیت‌های نمایش چنین ارتباطی تا حد هم‌ذات‌پنداری پیدا کند نشانگر شناخت خوب نویسنده‌ی نمایش از درگیری‌های این نسل است. در کنار عاشقانه‌های نمایش، کم نیست دیالوگ‌هایی که با برخی رفتارهای اجتماعی شوخی می‌کند. شوخی‌ای که من بسیار پسندیدم شوخی با کتاب «ملت عشق» الیف شافاک بود وقتی علی با لحنی معترضانه به سعید می گویند آخه این چیه داری می‌خونی براشون؟ من براشون کافکا و داستایوفسکی می خونم! یعنی که این کتاب در مقایسه با آثار بزرگ ادبی جهان در سطح بسیار پایین‌تری است. و این نشان از سواد ادبی بالای علی عشقی دارد.

ولی نمایش چه پیامی برای علی عشقی‌ها دارد؟ برای جوانان باسواد و بااستعداد و حساسی که به دلایل مختلف مشکلاتی در زندگی دارند؟ آیا سرنوشت همه‌ی این علی عشقی‌ها مثل علی عشقی نمایش خواهد بود؟ آیا راهی دیگر وجود ندارد که جوانانی چون علی تصمیمی چون تصمیم او نگیرند؟ فضایی که علی در آن زندگی می‌کرد آن‌قدر حال مرا در طول نمایش بد کرده‌ بود که مدام فکر می‌کردم چطور می‌شود از آن جهنم خلاص شد؟ یا اصلاً در آن جهنم نیفتاد؟ در عین حال فکر می‌کنم شاید کسانی هم باشند که نمایش را ببینند، پا‌به‌پای علی اشک بریزند و بعد فکر کنند خب علی چه شد؟ وقتی علی نتوانست ادامه دهد پس ما هم نمی‌توانیم و تصمیمی چون علی بگیرند. و این نتیجه‌گیری خطرناک است. سؤالی که این‌جا پیش می‌آید این است که وظیفه‌ی نمایش چیست؟ آیا فقط توصیف موقعیت است که در این صورت نمایش «شرقی غمگین» حال عده‌ای از جوانان را به خوبی توصیف می‌کند. یا آیا وظیفه‌ای بیش از این دارد؟ منظورم این نیست که لزوماً نمایش باید پیامی اخلاقی داشته باشد که در این صورت خطر تبدیل شدن به شعار را دارد. ولی می‌توان هوش‌مندانه عمل کرد. می‌شد با تغییراتی جزئی کلیت نمایش‌نامه را طوری نوشت تا مخاطب بیشتر به هولناک بودن تصمیم علی پی‌ ببرد و اگر خودش در وضعی مشابه علی است مصمم شود تغییری در اوضاع خود دهد تا دچار سرنوشتی چون او نشود. در شکل فعلی آن‌قدر مخاطب با علی همراه می‌شود که حتی در تصمیمی که علی می‌گیرد هم ممکن است با او همراه باشد. شاید اگر در موقعیت‌های بیشتری علی را از بیرون می‌دیدیم (مثلاً از دید سعید) و بیشتر متوجه آسیبی که او به خود زده‌است می‌شدیم می‌توانستیم به چشم یک منتقد به علی نگاه کنیم و در نتیجه به قضاوت درباره‌ی درست یا غلط بودن تصمیمش بنشینیم.

در نهایت، به نظرم نمایش «شرقی غمگین» نمایشی بود با متنی زیبا که به خوبی گویای حال گروهی از جوانان بود. هر دو بازیگر بازی‌های روانی داشتند که به همراه متن قوی باعث می‌شد مخاطب با آن‌ها ارتباط برقرار کرده و همراه شود. به نظرم با تغییراتی در نمایش‌نامه و اضافه‌کردن جزئیاتی بیشتر می‌شد نمایش پیامی بیش از یک توصیف حال برای مخاطب داشته باشد. و یک انتقاد جزئی: علی عشقی چندین بار در طول نمایش سیگار می‌کشد. اگرچه قبول دارم کشیدن سیگار ابزاری است برای بیان حال شخصیت داستان ولی به دلیل تهویه‌ی نه‌چندان‌خوب سالن، بوی سیگار برای بسیاری می‌تواند آزاردهنده باشد. خوب بود اگر می‌شد راهی برای تهویه‌ی بهتر پیدا کرد تا بوی سیگار باعث آزار مخاطب نشود.


از وبلاگ "Journal of Internal Monologues"
سجاد افشاریان و یاسمن پورمهران این را دوست دارند
ممنون عزیز جان
۰۴ مهر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید