یک جایی از فیلم مادر علی حاتمی، مادر شروع میکند به وصیت درباره مراسم بعد از مرگش، میگوید«سر شام گریه نکنید، غذا رو به مردم زهر نکنید.... حرمت زنیت مادرتونو حفظ کنین. محمد ابراهیم، خیلی ریز نکن مادر، اون وقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ..... روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زندهها به مرده هاشون می ذارن.»
من این فیلم را چند سال بعد مرگ مامان پروانه دیدم که ده سالم بود یا یازده. اینجاهای فیلم بود که بغضم ترکید و یاد وصیتنامه مامان افتادم که توش از همه چی نوشته بود « از اینکه چقدر همهمان را دوست داشته و بهخدا میسپارد، از اینکه پول نیم کیلو لپه به بقال سرکوچه بدهکار است، از اینکه پسرک هفت سالهاش احساساتیترین آدم دنیاست و از بابا خواسته بود مواظبم باشد.» بعد حسابی گریه کردم و بابا که از راه آمد، یک پس گردنی سه انگشتی زد.
بابا هیچ خوشش نمیآمد از فیلمهایی که توش مادرها میمردند؛ هیچ خوشش نمیآمد از هاچ زنبور عسل که همیشه دنبال مادرش میگشت و فکر میکرد برای ما بدآموزی دارد. نگران بود بیفتیم دنبال پیدا کردن مامان. من، اما همیشه چشمم به تلویزیون بود تا ببینم مامانها و بچهها چطوریند. هنوز
... دیدن ادامه ››
هم همینام.
عاشق تماشای مادرها در لحظهای که دارند سربازهاشان را از زیر قرآن و لای دود اسپند رد میکنند. مسخِ ساعتی که زنگ مدرسه میخورد و بچهها جیغ میکشند و از کلاس میدوند تا برسند به مادری که نیم ساعت یا بیشتر زیر باران تند، معطلشان شده. و شیفته شنیدن سوالهاشان«لقمهت رو خوردی مادر؟ کسی اذیتت نکرد؟ کارت خوب بود؟ خسته شدی، بمیرم برات. خدا پشت و پناهت باشه.»
حالا بیشتر از پیش بر این گمانم، که مادر، کلام مشترک همه آدمهاست. چه تسبیح بدست، نشسته باشد میان سجاده، چه با چشمانی نگران بایستد پشت استیج مسابقه معروف خارجی در انتظار رای داورها و چه، مامان پروانه من، که سالهاست پیش خداست، اما بوی نارنگی دستهایش، خاطره چادرنماز گلدار سفیدش و عکسهای کهنه و رنگ و رفتهمان، روزها و شبها با من است.
و همیشه برایم غریب است که چگونه این واژه خواستنی مشترک، با خودش دلتنگی میآورد. دلتنگی محبتی همیشگی و بیخواسته و آسمانی. انگار که خدا آینهای گذاشته از خودش، میگوید تماشا کن مرا و به مادر اشاره میکند. انگار که مادر به توان بینهایت بشود خدا. انگار که.... دلتان تنگ مامانهاتان نشد؟ دل من که، بدجور...
مرتضی برزگر